عشق در مدرسه
#عشق_در_مدرسه
Part9
#ویو.تهیونگ
رسیدیم خونه ا.ت رو بغل کردم بردم داخل عمارتشون
(نکته: خوانواده ی ا.ت ثروتمند هستن پر عمارت زندگی میکنن و پدر و مادر ا.ت بخاطر کارشون رفتن خارج از کشور و اون شب هیچکس ت عمارت نبود)
تهیونگ: ا.ت بلند شو باید بری(آروم)
ا.ت: میشه ببریم اتاقم اینم کلید عمارت(با مستی)
تهیونگ: در عمارت رو باز کردم هیچکس اونجا نبود ک ا.ت گفت
ا.ت: تعجب نکن هیچکس ت عمارت نیس پدر و مادرم برا چند روزی رفتن خارج خدمت کار ها و بادیگارد هارو هم مرخص کردم
ا.ت: از اون پله ها برو بالا سمت راست در سفید اتاق منه( با مستی)
تهیونگ: بردمش اتاقش در رو ک بازم کردم اتاق بزرگی داشت و رنگش سیاه و صورتی بود ک بردم گذاشتمش رو تخت ک یکدفعه افتادم روش خواستم بلند شم ک ا.ت از پیرهنم گرفت و از لبم بوسید ازم جدا شد و گفت
ا.ت: میشه نری م....من میترسم(با مستی)
تهیونگ: باشه
ی ساعت گذشت همینطور داشتم به ا.ت نگاه میکردم خیلی خوشگل بود رفتم کنار تختش خوابیدم
پرش به صبح
#ویو.ا.ت
با صدای گوشیم بلند شدم دیدم تهیونگ کنارم خوابیده ک یاد دیشب افتادم ک تهیونگو بوسیدم ک جیغ زدم
تهیونگ: بیدار شدی شدی کوچولو چرا جیغ میزنی(خوابالود)
ا.ت: ببخشید ت...تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ: خودت گفتی نرم میترسی یادت نیس(با لبخند)
ا.ت: چشامو بستمو گفتم باشه میشه بری پایین میخام لباسام رو عوض کنم
تهیونگ:......ادامه دارد
یوری🦋
Part9
#ویو.تهیونگ
رسیدیم خونه ا.ت رو بغل کردم بردم داخل عمارتشون
(نکته: خوانواده ی ا.ت ثروتمند هستن پر عمارت زندگی میکنن و پدر و مادر ا.ت بخاطر کارشون رفتن خارج از کشور و اون شب هیچکس ت عمارت نبود)
تهیونگ: ا.ت بلند شو باید بری(آروم)
ا.ت: میشه ببریم اتاقم اینم کلید عمارت(با مستی)
تهیونگ: در عمارت رو باز کردم هیچکس اونجا نبود ک ا.ت گفت
ا.ت: تعجب نکن هیچکس ت عمارت نیس پدر و مادرم برا چند روزی رفتن خارج خدمت کار ها و بادیگارد هارو هم مرخص کردم
ا.ت: از اون پله ها برو بالا سمت راست در سفید اتاق منه( با مستی)
تهیونگ: بردمش اتاقش در رو ک بازم کردم اتاق بزرگی داشت و رنگش سیاه و صورتی بود ک بردم گذاشتمش رو تخت ک یکدفعه افتادم روش خواستم بلند شم ک ا.ت از پیرهنم گرفت و از لبم بوسید ازم جدا شد و گفت
ا.ت: میشه نری م....من میترسم(با مستی)
تهیونگ: باشه
ی ساعت گذشت همینطور داشتم به ا.ت نگاه میکردم خیلی خوشگل بود رفتم کنار تختش خوابیدم
پرش به صبح
#ویو.ا.ت
با صدای گوشیم بلند شدم دیدم تهیونگ کنارم خوابیده ک یاد دیشب افتادم ک تهیونگو بوسیدم ک جیغ زدم
تهیونگ: بیدار شدی شدی کوچولو چرا جیغ میزنی(خوابالود)
ا.ت: ببخشید ت...تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ: خودت گفتی نرم میترسی یادت نیس(با لبخند)
ا.ت: چشامو بستمو گفتم باشه میشه بری پایین میخام لباسام رو عوض کنم
تهیونگ:......ادامه دارد
یوری🦋
۲.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳