رفتم تو دیدم خونه عینه چی تمیزه
رفتم تو دیدم خونه عینه چی تمیزه
_خونه...
+میدونم تمیزه...صدات کردم که برام غذا درست کنی
_بلد نیستی
+نه
_پس این مدت چی میخوردی؟
یه خورده سکوت کرد،انگار داشت دمبال جواب میگشت
+....از بیرون سفارش میدادم...
_همم..
همون طور که من مشغول اشپزی بودمو اونم داشت با گوشیش ور میرفت.گفتم
_هی..اقا
+نمیدونی اسممو؟
_از کجا باید بدونم
+جئون جونکوک
_اقای جئون...یه غذایی دیگه ای هست که بخای درستش کنم
+کیمچی
با حرفش بغض کردم...کم..کمچی..غذای مورده علاقه ی یونگی بود
نه...نه یجی گریه نکن باید قوی بمونی تا حق برادرتو بگیری
+کیم یجی خوبی
انقدر غرق افکارت بودی که نشنیدی چی گفت
بلد شدو اومد سمتت
وختی دیدی داره میاد تو اشپز خونه از افکارت بیرون اومدی و گفتی
_....ا..اگه...چیزی میخای بگو به من...م..ن میارم(بغضت اجازه ی حرف زدن رو نمیداد)
اون نزدیکت میشدو تو دور میشدی تا اینکه رسیدی به کناره ی دیوار
تو چشماش زل زده بودی...انگار برات اشنا بودن،،باحرفش نگاتو از چشاش به لبش دادی
+چرا گریه میکنی(جدی،بم)
_ه...هیچی
دستشو به ارومی روی صورتت گذاشت و با شستش اشکاتو پاک کرد
+دلت برای برادرت تنگ شده؟
_ت...تو..ازکجا...
ازت دور شد
+حدس زدم...
_چه حدس دقیقی اقای جئون
+تو این همه سالی که زندگی کردم بایدم بفهمم
_او...مگه چند سال سن داری
+معلومه صدو بیست.....
_صد؟؟؟
+اه...قاطی کردم بابا منظورم بیستو شیش بود(هول شده)
_اها...خوب چرا هول شدید؟؟
+هول شدم؟؟؟
_اهم به نظر من هول شدی
+نظرت اصلن مهم نیست کیم،به کارت برس
_چشم جئون
+بهم نگو جئون،،خیلی رو مخمه
_بگم کوک؟؟
+بگو ددی(زیر لب)
_چیزی گفتی؟
+اه..اصلن هرچی دوست داری غذا اماده شد
_میرم میدونم
+نه نرو
_جانم؟؟؟
+داشتم مسخره میکردم...بابا
_او...
+من میرم تبقه ی بالا تموم شد صدام کن
_چشم
پارت۹
بلخره از بیمارستان به اتاقم برگشتمممممم
🕺🕺🕺🕺💤💤💤💤
_خونه...
+میدونم تمیزه...صدات کردم که برام غذا درست کنی
_بلد نیستی
+نه
_پس این مدت چی میخوردی؟
یه خورده سکوت کرد،انگار داشت دمبال جواب میگشت
+....از بیرون سفارش میدادم...
_همم..
همون طور که من مشغول اشپزی بودمو اونم داشت با گوشیش ور میرفت.گفتم
_هی..اقا
+نمیدونی اسممو؟
_از کجا باید بدونم
+جئون جونکوک
_اقای جئون...یه غذایی دیگه ای هست که بخای درستش کنم
+کیمچی
با حرفش بغض کردم...کم..کمچی..غذای مورده علاقه ی یونگی بود
نه...نه یجی گریه نکن باید قوی بمونی تا حق برادرتو بگیری
+کیم یجی خوبی
انقدر غرق افکارت بودی که نشنیدی چی گفت
بلد شدو اومد سمتت
وختی دیدی داره میاد تو اشپز خونه از افکارت بیرون اومدی و گفتی
_....ا..اگه...چیزی میخای بگو به من...م..ن میارم(بغضت اجازه ی حرف زدن رو نمیداد)
اون نزدیکت میشدو تو دور میشدی تا اینکه رسیدی به کناره ی دیوار
تو چشماش زل زده بودی...انگار برات اشنا بودن،،باحرفش نگاتو از چشاش به لبش دادی
+چرا گریه میکنی(جدی،بم)
_ه...هیچی
دستشو به ارومی روی صورتت گذاشت و با شستش اشکاتو پاک کرد
+دلت برای برادرت تنگ شده؟
_ت...تو..ازکجا...
ازت دور شد
+حدس زدم...
_چه حدس دقیقی اقای جئون
+تو این همه سالی که زندگی کردم بایدم بفهمم
_او...مگه چند سال سن داری
+معلومه صدو بیست.....
_صد؟؟؟
+اه...قاطی کردم بابا منظورم بیستو شیش بود(هول شده)
_اها...خوب چرا هول شدید؟؟
+هول شدم؟؟؟
_اهم به نظر من هول شدی
+نظرت اصلن مهم نیست کیم،به کارت برس
_چشم جئون
+بهم نگو جئون،،خیلی رو مخمه
_بگم کوک؟؟
+بگو ددی(زیر لب)
_چیزی گفتی؟
+اه..اصلن هرچی دوست داری غذا اماده شد
_میرم میدونم
+نه نرو
_جانم؟؟؟
+داشتم مسخره میکردم...بابا
_او...
+من میرم تبقه ی بالا تموم شد صدام کن
_چشم
پارت۹
بلخره از بیمارستان به اتاقم برگشتمممممم
🕺🕺🕺🕺💤💤💤💤
۷.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.