جغد کوچولوی من🦉:
جغد کوچولوی من🦉:
part: 11
کم کم کل بچها اومدن تصمیم گرفتیم خود دوتا ماشین بریم ارسلان، نیکا، مهشاد، پانیذ، ممد، من توی ماشین ارسلان
محراب، اتوسا، امیرروز، امیر، عسل، رضا توی ماشین محراب
میخواستم برم جلو بشینم که ممد زود تر از من نشست
دیانا: هوی بلند شو من میخوام جلو بشینم
ممد: هوی چیه درست صحبت کن بعدشم دلم میخواد جلو بشینم
دیانا : دلت غلط کرده
ارسلان: بچه ها بشینین حرکت کردم
مهشاد: بشنین توی ماشین
پانیذ : بعدشم چرا به عشق من توهین میکنی
دیانا: توهم خود اون عشقت
پانیذ: خفه ش.
دیانا: دست به یقه شو توی ک. و. ن خر چپه شو
نیکا: چقدر زر میزنین بشینید
دیانا: نیکا هروقت گفتم جسد. بپر وسط
نیکا : گگگ
ارسلان: من حرکت کردم
2ساعت بعد:
وای من مردم از گرسنگی
ارسلان: الان یه رستورانی پیدا میکنیم اونحا غذا میخوریم
ارسلان یه رستوران پیدا کرد ماشین پارک کرد رفتیم تو رستوران نشستیم ارسلان گارسون صدا زد و گفت:
بچها چی میخورین؟
دیانا: کیا با کوبیده مرغ پایه ان
بچه ها: عالیه
ارسلان به گارسون گفت که 12تا کوبیده مرغ پلو بیاره
غذا اومد خوردیم دوباره مثل قبل نشستیم.
و من نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
ارسلان:
نگاه کردم به دیانا شتتت این کی خوابش برد ولی چه ناز خوابیده بود. ای وای ارسلان چی میگی برای خودت ولی ازحق نگذریم دختر خیلی باحال بود.
رسیدیم و دیانا هنوز خواب بود. بچه ها هیچک نبودن همه رفته بودن توی ویلا که...
part: 11
کم کم کل بچها اومدن تصمیم گرفتیم خود دوتا ماشین بریم ارسلان، نیکا، مهشاد، پانیذ، ممد، من توی ماشین ارسلان
محراب، اتوسا، امیرروز، امیر، عسل، رضا توی ماشین محراب
میخواستم برم جلو بشینم که ممد زود تر از من نشست
دیانا: هوی بلند شو من میخوام جلو بشینم
ممد: هوی چیه درست صحبت کن بعدشم دلم میخواد جلو بشینم
دیانا : دلت غلط کرده
ارسلان: بچه ها بشینین حرکت کردم
مهشاد: بشنین توی ماشین
پانیذ : بعدشم چرا به عشق من توهین میکنی
دیانا: توهم خود اون عشقت
پانیذ: خفه ش.
دیانا: دست به یقه شو توی ک. و. ن خر چپه شو
نیکا: چقدر زر میزنین بشینید
دیانا: نیکا هروقت گفتم جسد. بپر وسط
نیکا : گگگ
ارسلان: من حرکت کردم
2ساعت بعد:
وای من مردم از گرسنگی
ارسلان: الان یه رستورانی پیدا میکنیم اونحا غذا میخوریم
ارسلان یه رستوران پیدا کرد ماشین پارک کرد رفتیم تو رستوران نشستیم ارسلان گارسون صدا زد و گفت:
بچها چی میخورین؟
دیانا: کیا با کوبیده مرغ پایه ان
بچه ها: عالیه
ارسلان به گارسون گفت که 12تا کوبیده مرغ پلو بیاره
غذا اومد خوردیم دوباره مثل قبل نشستیم.
و من نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
ارسلان:
نگاه کردم به دیانا شتتت این کی خوابش برد ولی چه ناز خوابیده بود. ای وای ارسلان چی میگی برای خودت ولی ازحق نگذریم دختر خیلی باحال بود.
رسیدیم و دیانا هنوز خواب بود. بچه ها هیچک نبودن همه رفته بودن توی ویلا که...
۲.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.