هاروتو. کیلیلیی مدرسمونن تموم شددد باید تنهایی بری مدرسهه

هاروتو. کیلیلیی مدرسمونن تموم شددد باید تنهایی بری مدرسههه صبحا بیدار نمیشیممممم
لیدیا یکی زد از بازوش
خندم گرفت
مثل منو ته... ته!! چقدر زود 19 سال گذشت
با یاد آوری تاریخ امروز رفتم طرف هاروتو و ناروتو و بغلشون کردم
قد بلندشون کاری میکرد که خم بشن و من پا بلندی کنم
ناروتو. م مامان چیزی شده
=تولدتون مبارک
هارونو. اوو م ممنون
اونا هم بغلم کردن
~آاا فکر کردم فقط من یادمه
که کوک دوتا جعبه رو جولوشون گرفت و اونا بازش کردن و دوتا دستبند ست بود که یه چیز بهش آویزون بود برای هاروتو ماه و برای ناروتو خورشید و هاروتو به شب علاقه داشتو ناروتو به روز
وقتی شکل یکیو فشار بدی اون یکی میلرزه مهم نیست چقدر دور باشی
هاروتو. واووو
که هاروتو بغلش کرد
هاروتو. ممنون بابا
ب بابا! دیگه دارم دیوونه میشممم
(فردا)
سر سفره بودیم
=میخوام چیزی بگم یه حقیقت و میدونم بعد از این حقیقت ازم زده میشین
هاروتو. من که نمیشم
=اولین کس خودتی.. صد در صد ازم متنفر میشی
هاروتو. مامان داری میترسونیم
=شاید غیر مطقی باشه ولی کوک تو فقط دوتا بچه داری
لیدیا. چ چی پس من
ناروتو. تورو از پرورشگاه اوردیم
=نه فقط ناروتو و... لیدیا
هاروتو. چ چی
~ات داری چی میگی
=ه هاروتو ب بچه ی تهیونگه..