ولی من از الفا ها متنفر بودم
#ولی_من_از_الفا_ها_متنفر_بودم
پارت: 3
ویو بک به 8سال پیش..
(از زبان نویسندع)
کوک 18سالش بود و توی دانشگاه درس میخوند.. توی اون دانشگاه یه الفا ی جن. دع هستش که معمولا با همه خاطرع داره...
کوک توی کتابخونه نشسته و داره درس میخونه.
صدای در)
کوک نگاهی از کفش های سولر (الفا) میندازع
تا فرق سرش...
ویو کوک
قلبم داشت وایمیستاد یعنی یه الفا به یه امگا چه کاری دارع...
سولر: خب خب جیک، جوسو میتونید برید
(دونفری که پشتش بودن از اتاق خارج شدن)
سولر: خب جئون جونگکوک میخام نفری بعدی باشی که قراره باهاش س ک س کنم..
عاممم فکر نکنم بد باشه یه امگا توی یه سن کم ح ا م ل ه بشع نه؟
کوک: از جونم چی میخای(عربدع)
سولر: اوه بیبی سر د د ی داد نکش.. فقد چند رانده..
کوک: خفه شو ج ن د ه
سولر: تک خنده ای کرد و چشماشو ریز کرد و بدون توجه به تقلای کوک دستش رو میگیره رو میبرش به حیاط پشتی که بخاطر سرمای هوا کسی اون اطراف نبود...
(فعلن اصمات رو تصور کنید 😌)
****
و هانریون فرزند کوکه ولی سولر بعد اون س ک س از دانشگاه اخراج میشع و میره امریکا...
***
اجوما: جونگکوک امشب باید بریا..
کوک: چشمم.. فقد هانر..
اجوما: میبرمش خونه خودم با نوم لیسو بازی میکنه .
کوک: باشع ممنون..
**
ساعت 11بود بعد از رفتن اجوما و هانریون به مدرسه منم رفتم سمت کاناپه و یه فیلم زدم کع گوشیم زنگ خود..
مکالمه ی جیمین و کوک(جیمین رفیق صمیمیه کوکع)
جیمین: هی سلام بچه
کوک: جوجه مگ نمیگم بچه صدام نکن
جیمین: توهم الن گفتی جوجه
کوک: خب کارت چیه؟
جیمین:.........
کوک: چیییییی؟؟؟؟؟؟
خماری😈)
#اکا
ایدیش روبیکا
@karen_06090
پارت: 3
ویو بک به 8سال پیش..
(از زبان نویسندع)
کوک 18سالش بود و توی دانشگاه درس میخوند.. توی اون دانشگاه یه الفا ی جن. دع هستش که معمولا با همه خاطرع داره...
کوک توی کتابخونه نشسته و داره درس میخونه.
صدای در)
کوک نگاهی از کفش های سولر (الفا) میندازع
تا فرق سرش...
ویو کوک
قلبم داشت وایمیستاد یعنی یه الفا به یه امگا چه کاری دارع...
سولر: خب خب جیک، جوسو میتونید برید
(دونفری که پشتش بودن از اتاق خارج شدن)
سولر: خب جئون جونگکوک میخام نفری بعدی باشی که قراره باهاش س ک س کنم..
عاممم فکر نکنم بد باشه یه امگا توی یه سن کم ح ا م ل ه بشع نه؟
کوک: از جونم چی میخای(عربدع)
سولر: اوه بیبی سر د د ی داد نکش.. فقد چند رانده..
کوک: خفه شو ج ن د ه
سولر: تک خنده ای کرد و چشماشو ریز کرد و بدون توجه به تقلای کوک دستش رو میگیره رو میبرش به حیاط پشتی که بخاطر سرمای هوا کسی اون اطراف نبود...
(فعلن اصمات رو تصور کنید 😌)
****
و هانریون فرزند کوکه ولی سولر بعد اون س ک س از دانشگاه اخراج میشع و میره امریکا...
***
اجوما: جونگکوک امشب باید بریا..
کوک: چشمم.. فقد هانر..
اجوما: میبرمش خونه خودم با نوم لیسو بازی میکنه .
کوک: باشع ممنون..
**
ساعت 11بود بعد از رفتن اجوما و هانریون به مدرسه منم رفتم سمت کاناپه و یه فیلم زدم کع گوشیم زنگ خود..
مکالمه ی جیمین و کوک(جیمین رفیق صمیمیه کوکع)
جیمین: هی سلام بچه
کوک: جوجه مگ نمیگم بچه صدام نکن
جیمین: توهم الن گفتی جوجه
کوک: خب کارت چیه؟
جیمین:.........
کوک: چیییییی؟؟؟؟؟؟
خماری😈)
#اکا
ایدیش روبیکا
@karen_06090
۱۰.۳k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.