p11
p11
ویو راشل
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو یکی در اتاق رو زد و اومد تو دیدم مادام جو هستش اومد و گفت
#میخواستم ازتون اجازه بگیرم برای دخترا غذا بیارم
_نه نمیشه
+جونگکوککک خواهش میکنممم(کیوت)
_باشه الان به رایدن میگم بیاد با اون برین
#اما من از همدست هاتون میترسم اگه میشه خودتون بیاین
_باشه ، راشل تو همین جا بمون
+باشه.
یسسسس خودشه بهترین زماننننن
جونگکوک و مادام جو رفتن منم توی اتاق رو میگشتم که یه تلفن دیدم برش داشتم و شماره ی بابام رو گرفتم.
بوق
بوق
بوق
+الو بابا
&راشل خوبی دخترم؟
+اره خوبم بابا دخترای خوابگاه رو گروگان گرفتن من میترسم خواهش میکنم کمکمون کنین
&چیییی؟کی گروگان گرفتههه
+نمیدونم فکر کنم مافیا هستن اسم سردستشون جئون جونگکوکه گفته که تورو میشناسه . بابا من خیلی میترسم
&چییی جونگکوک مطمئنی خودشه!؟
+آره فقط زود بیای...
تا خواستم حرفم رو کامل کنم که یهو در باز شد...
این داستان ادامه دارد
ویو راشل
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو یکی در اتاق رو زد و اومد تو دیدم مادام جو هستش اومد و گفت
#میخواستم ازتون اجازه بگیرم برای دخترا غذا بیارم
_نه نمیشه
+جونگکوککک خواهش میکنممم(کیوت)
_باشه الان به رایدن میگم بیاد با اون برین
#اما من از همدست هاتون میترسم اگه میشه خودتون بیاین
_باشه ، راشل تو همین جا بمون
+باشه.
یسسسس خودشه بهترین زماننننن
جونگکوک و مادام جو رفتن منم توی اتاق رو میگشتم که یه تلفن دیدم برش داشتم و شماره ی بابام رو گرفتم.
بوق
بوق
بوق
+الو بابا
&راشل خوبی دخترم؟
+اره خوبم بابا دخترای خوابگاه رو گروگان گرفتن من میترسم خواهش میکنم کمکمون کنین
&چیییی؟کی گروگان گرفتههه
+نمیدونم فکر کنم مافیا هستن اسم سردستشون جئون جونگکوکه گفته که تورو میشناسه . بابا من خیلی میترسم
&چییی جونگکوک مطمئنی خودشه!؟
+آره فقط زود بیای...
تا خواستم حرفم رو کامل کنم که یهو در باز شد...
این داستان ادامه دارد
۳.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.