دو پارتی از سوکجین...
پارت اخر
ویوادمینجذابتون...**
سوکجین گوشیش رو از جیبش در اورد..وقتی رمزشو زد..صفحه چت ا.ت نمایان شد..!چندثانیه از استرس دستاش توان تایپ کردنو نداشتن..ا.ت داشت میمرد..کم کم داشت مطمئن میشد ک داره بغضش میگیره..هر لحظه قراره بشکنه..برای همین سرشو پایین انداخته بود..سومجین نفس عمیقی کشید انگشت هاشو رو صفحه کشید..با هر حرفی ک سوکجین مینوشت..قلب ا.ت بیشتر فشرده میشد!..نوشت:
-میشهجزویاززندگیمباشی؟-
دکمه ارسال زد!
بلافاصله صدای نوتیفیکشن..گوشی ا.ت شنیده شد..ا.ت برای اینک زیاد بغضشو نشون نده..گوشیشو از روی میز برداشت و پی ام رو دید..ک از طرف سوکجین براش اومده..پی ام رو دید!..
اولش باورش نشد...سوکجین متوجه حال ا.ت شد و فقد ب اطراف نگا میکرد..
با صدای نسبتا بلند ک توش خوشحالی موج میزد میگف:معلومه ک عاره!..سوکجین از خوشحالی حتی حرفاش هم تو گلوش خفه میشد..ا.ت بعد چند دیقه..ک نمیدونست چطور خوشحالیشو نشون بده..بلند شد و قدم هاشو سمتش برد..نشستن روی پاش..*دوستاندقتکنینرویپانهجایدیگ منحرفنباشین:>*دستاشو دور گردنش حلقه کرد..
سوکجین بانیشخندی نگاش کرد:چقد زود شروع کردی..من تو آشپزخونه راحت نیستم!
:یاا..قراره بیشتر انجام بدیم!..*چشمک
-:عه؟..دستشو کنار صورت ا.ت گزاشت و موهاشو پشت گوشش گزاشت..*منم از خدامه!
__
میدونم خیلی عالی بود..
خانم مین تو دهن منو صاف کردی ک بزارم..بخاطر گشادیم نتونستم:>
A_shinigamy_army
ویوادمینجذابتون...**
سوکجین گوشیش رو از جیبش در اورد..وقتی رمزشو زد..صفحه چت ا.ت نمایان شد..!چندثانیه از استرس دستاش توان تایپ کردنو نداشتن..ا.ت داشت میمرد..کم کم داشت مطمئن میشد ک داره بغضش میگیره..هر لحظه قراره بشکنه..برای همین سرشو پایین انداخته بود..سومجین نفس عمیقی کشید انگشت هاشو رو صفحه کشید..با هر حرفی ک سوکجین مینوشت..قلب ا.ت بیشتر فشرده میشد!..نوشت:
-میشهجزویاززندگیمباشی؟-
دکمه ارسال زد!
بلافاصله صدای نوتیفیکشن..گوشی ا.ت شنیده شد..ا.ت برای اینک زیاد بغضشو نشون نده..گوشیشو از روی میز برداشت و پی ام رو دید..ک از طرف سوکجین براش اومده..پی ام رو دید!..
اولش باورش نشد...سوکجین متوجه حال ا.ت شد و فقد ب اطراف نگا میکرد..
با صدای نسبتا بلند ک توش خوشحالی موج میزد میگف:معلومه ک عاره!..سوکجین از خوشحالی حتی حرفاش هم تو گلوش خفه میشد..ا.ت بعد چند دیقه..ک نمیدونست چطور خوشحالیشو نشون بده..بلند شد و قدم هاشو سمتش برد..نشستن روی پاش..*دوستاندقتکنینرویپانهجایدیگ منحرفنباشین:>*دستاشو دور گردنش حلقه کرد..
سوکجین بانیشخندی نگاش کرد:چقد زود شروع کردی..من تو آشپزخونه راحت نیستم!
:یاا..قراره بیشتر انجام بدیم!..*چشمک
-:عه؟..دستشو کنار صورت ا.ت گزاشت و موهاشو پشت گوشش گزاشت..*منم از خدامه!
__
میدونم خیلی عالی بود..
خانم مین تو دهن منو صاف کردی ک بزارم..بخاطر گشادیم نتونستم:>
A_shinigamy_army
۲.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳