(وقتی شوهرت دکتره...)
(وقتی شوهرت دکتره...)
دل درد شدیدی بخاطر خوردن بیش از حد میوه داشتی و در همین حال پسر کوچولو یک ماهتون هم بخاطر گرسنگی گریه میکرد که نشون میداد شیر میخواست
خواستی بلند شی اما دل درد امانت نمیداد
زنگ در به صدا دراومد این ساعت کسی نمیتونه جز شوهرت یونجون باشه
وقتی درو باز نکردی خودش رمزو زد و وارد خونه شد
خواست دادو بیداد کنه که با دیدن وضعیتت کیفش رو انداخت و به سمتت اومد
+عشقم چیشده
_ای دلم
خیلی درد میکنه
+عا پسرمون هم گریه میکنه
_اره گشنشه
+به نظرت پسر کوچولومون میتونه تحمل کنه تا ما مامان خوشگلش رو خوب کنیم
لبخند ارامش بخشی زد و توهم متقابلا همین کارو کردی
+خب خانوم زیبا اول بگو چیشده که دل درد گرفتی
_عهه
به پوست میوه که روی میز بود نگاهی انداخت و این باعث شد بجای لبخند اخم کنه
+چند بار بهت بگم این میوه فرار نمیکنه میتونی کمتر هم بخوری
_خب هرچی میخوردم بازم دلم میخواست
+اوفففف
خب الان خوب شد که دل درد داری
_واییی
خدا نکنه شوهر هیچ کس دکتر باشه
+چرا مگه بده
_اره همش باید بگه چیو بخورم چیو نخورم
من اینجوری خوشم نمیاد که یکی بهم امرو نهی کنه
+خانوم زیبا من امرو نهی نمیکنم فقط میگم کمتر بخور خب دلم نمیاد تو درد بکشی
+خب حالا اینارو ولش کن من برم دارو بیارم بعدشم پسر کوچولومون رو بیارم تا مامانی بهش غذاشو بده
_باشه
رفت تو اشپز خونه و از توی کشوی پایین از بین دارو ها برات داروی مناسب دل درد رو به همراه یه لیوان اب توی سینی گذاشت و اورد
+خب خانوم زیبا بفرمایید
_ممنون
+تو بخور تا من برم پسر کوچولومون رو بیارم
_باشه عشقم
رفت تو اتاق پسر کوچولوتون که تم ابی سفید داشت و اروم از توی گهواره برش داشت و تو بغلش گرفت
+مامانش ما اومدیم
_اخی
پسر کوچولوی نازم
+پس من چی
_اوفف اخه به پسر خودتم حسودی
باشه شوهو خنگم
+عه این نامردی
_باشه شوخی کردم زندگیم
+این شد
حالا شیرشو بده تا بعد مامانی مال بابایی باشه
_یعنی چی
+یعنی بقیه وقتتو برای شوهر جذاب و خوشگلت بزاری
_خدایااا
میدونی واسه همینه که عاشقتم
+منم عاشقتم عشقم
دل درد شدیدی بخاطر خوردن بیش از حد میوه داشتی و در همین حال پسر کوچولو یک ماهتون هم بخاطر گرسنگی گریه میکرد که نشون میداد شیر میخواست
خواستی بلند شی اما دل درد امانت نمیداد
زنگ در به صدا دراومد این ساعت کسی نمیتونه جز شوهرت یونجون باشه
وقتی درو باز نکردی خودش رمزو زد و وارد خونه شد
خواست دادو بیداد کنه که با دیدن وضعیتت کیفش رو انداخت و به سمتت اومد
+عشقم چیشده
_ای دلم
خیلی درد میکنه
+عا پسرمون هم گریه میکنه
_اره گشنشه
+به نظرت پسر کوچولومون میتونه تحمل کنه تا ما مامان خوشگلش رو خوب کنیم
لبخند ارامش بخشی زد و توهم متقابلا همین کارو کردی
+خب خانوم زیبا اول بگو چیشده که دل درد گرفتی
_عهه
به پوست میوه که روی میز بود نگاهی انداخت و این باعث شد بجای لبخند اخم کنه
+چند بار بهت بگم این میوه فرار نمیکنه میتونی کمتر هم بخوری
_خب هرچی میخوردم بازم دلم میخواست
+اوفففف
خب الان خوب شد که دل درد داری
_واییی
خدا نکنه شوهر هیچ کس دکتر باشه
+چرا مگه بده
_اره همش باید بگه چیو بخورم چیو نخورم
من اینجوری خوشم نمیاد که یکی بهم امرو نهی کنه
+خانوم زیبا من امرو نهی نمیکنم فقط میگم کمتر بخور خب دلم نمیاد تو درد بکشی
+خب حالا اینارو ولش کن من برم دارو بیارم بعدشم پسر کوچولومون رو بیارم تا مامانی بهش غذاشو بده
_باشه
رفت تو اشپز خونه و از توی کشوی پایین از بین دارو ها برات داروی مناسب دل درد رو به همراه یه لیوان اب توی سینی گذاشت و اورد
+خب خانوم زیبا بفرمایید
_ممنون
+تو بخور تا من برم پسر کوچولومون رو بیارم
_باشه عشقم
رفت تو اتاق پسر کوچولوتون که تم ابی سفید داشت و اروم از توی گهواره برش داشت و تو بغلش گرفت
+مامانش ما اومدیم
_اخی
پسر کوچولوی نازم
+پس من چی
_اوفف اخه به پسر خودتم حسودی
باشه شوهو خنگم
+عه این نامردی
_باشه شوخی کردم زندگیم
+این شد
حالا شیرشو بده تا بعد مامانی مال بابایی باشه
_یعنی چی
+یعنی بقیه وقتتو برای شوهر جذاب و خوشگلت بزاری
_خدایااا
میدونی واسه همینه که عاشقتم
+منم عاشقتم عشقم
۳.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.