عشق در مدرسه
#عشق_در_مدرسه
Part18
دکتر: خوشبختانه نجات پیدا کردن ولی خون زیادی ازشون رفته
ا.ت: ممنون دکتر میتونیم ببینیمش؟
دکتر: البته ولی از پشت آینه
ا.ت: بله
ایو رفت چیزی بخره تا بخوریم منم رفتم پشت آینه داشتم با خودم حرف میزدیم
ا.ت: سوجون چرا نرفتی چرا برگشتی(با گریه)
با شنیدن صدای ته افکارم بهم ریخت برگشتم عقب ک با قیافه ی تعجب آوار ته روبرو شدم
ته: انگار خیلی براش مهمی اونم خیلی برات مهمه
ا.ت: همه ی زندگیمه
ا.ت: تو میتونی بری من شبو اینجا میمونم
ته ابروهاشو بالا داد و گفت
ته: یعنی میخای شبو بخاطر این پسر تو بیمارستان بمونی
ا.ت: به شما ربطی داره؟
ته: نه ولی خب...
ا.ت: میتونی بری
برگشتم از پشت آینه به جسم بی جون سوجون نگاه کردم ک دوباره اشکام سرازیر شدن ک یهو حس کردم از پشت کسی بغلم کرده بوی دلپذیر ته بود بدون اینکه مخالفت کنم همون طوری چند دقیقه موند بعدش ولم کرد و بدون هیچ حرفی رفت
صبح روز سه شنبه
#ویوا.ت
صبح از خواب پاشدم تو بیمارستان تو اتاقی ک سوجون بستری بود بودم اون جمعه به هوش اومده بود رفتم براش صبحانه بیارم وقتی اومدم سوجون بیدار شده بود
ا.ت: هی بیدار شدی(لبخند)
سوجون: ا.ت چرا نمیری مدرسه از شنبه نرفتی
ا.ت: ت مهم تری
سوجون: ا.ت چی میگی پس ته چی میشه مگه نگفتی عاشقشی
ا.ت:......
یوری🦋
Part18
دکتر: خوشبختانه نجات پیدا کردن ولی خون زیادی ازشون رفته
ا.ت: ممنون دکتر میتونیم ببینیمش؟
دکتر: البته ولی از پشت آینه
ا.ت: بله
ایو رفت چیزی بخره تا بخوریم منم رفتم پشت آینه داشتم با خودم حرف میزدیم
ا.ت: سوجون چرا نرفتی چرا برگشتی(با گریه)
با شنیدن صدای ته افکارم بهم ریخت برگشتم عقب ک با قیافه ی تعجب آوار ته روبرو شدم
ته: انگار خیلی براش مهمی اونم خیلی برات مهمه
ا.ت: همه ی زندگیمه
ا.ت: تو میتونی بری من شبو اینجا میمونم
ته ابروهاشو بالا داد و گفت
ته: یعنی میخای شبو بخاطر این پسر تو بیمارستان بمونی
ا.ت: به شما ربطی داره؟
ته: نه ولی خب...
ا.ت: میتونی بری
برگشتم از پشت آینه به جسم بی جون سوجون نگاه کردم ک دوباره اشکام سرازیر شدن ک یهو حس کردم از پشت کسی بغلم کرده بوی دلپذیر ته بود بدون اینکه مخالفت کنم همون طوری چند دقیقه موند بعدش ولم کرد و بدون هیچ حرفی رفت
صبح روز سه شنبه
#ویوا.ت
صبح از خواب پاشدم تو بیمارستان تو اتاقی ک سوجون بستری بود بودم اون جمعه به هوش اومده بود رفتم براش صبحانه بیارم وقتی اومدم سوجون بیدار شده بود
ا.ت: هی بیدار شدی(لبخند)
سوجون: ا.ت چرا نمیری مدرسه از شنبه نرفتی
ا.ت: ت مهم تری
سوجون: ا.ت چی میگی پس ته چی میشه مگه نگفتی عاشقشی
ا.ت:......
یوری🦋
۳.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.