پارت ۱۲
پارت ۱۲
ا.ت:ن.نه
شوگا:پس دورو بر داداشم نَپِلِک
ا.ت:چ.چرا؟
به صورتم نزدیک شد
شوگا:چون اون میخواد تورت کنه
ا.ت:هه مسخره بازی در نیار
سرشو دوباره برد عقب
شوگا:میتونی امتحانش کنی من داداشمو میشناسم از رفتاراش معلومه
ا.ت:اون کود...(میخواست بگه کودن)
وقتی فهمیدم دارم چی میگم حرفمو خوردم
شوگا:راحت باش توکه به من می گی پرنسس
ا.ت:خب بحث بحثه اون نیست میگم داداشت واقعا همچین قصدی داره؟
شوگا:گفتم اگه میخوای امتحان کن ضرر نداره
ا.ت:خب چیکار باید بکنم
شوگا:داداشه من باهمه چی خر میشه
ا.ت:اهان اونوقت تو خوبی
ا.ت: میدونی چیه؟ از وقتی شما دوتا اینجا پا گذاشتین زندگیم نابود شده
شوگا:میدونم از وقتیم تو اومدی تو زندگیم منم نابود شدم
از پیش شوگا رفتم به سمن وون یو
شاید حق با شوگا باشه
یعنی واقعا همچین قصدی داره
شوگا گفت با هر چیزی خر میشه
باید خودمو لوس کنم باید بفهمم
ا.ت:عام ببخشید شوگا ازم یه چیزی میخواست مجبور بودم تنهات بزارم
وون یو:هانن! نه اشکالی نداره
ا.ت: راستش شوگا خیلی بد دهنه البته ببخشید داداشته ولی شما دوتا خیلی فرق دارین حتی قیافه هاتون
وون یو: ما ازیه پدر دوتا مادریم
ا.ت:عاهان پس که اینطور
وون یو: شوگا تو کلاس اذیتت میکنه
ا.ت؟
ا.ت:هان؟اره خیلی اذیتم میکنه حتی روز اول مدرسه ماشینمو داغون کرد مجبور شدم به مامان بابام دروغ بگم اون ماشینو خیلی دوست داشتم*لوس
وون یو:جدا؟ واقعا متاسفم میتونم برات جبرانش کنم
ا.ت:این تازه اولشه حتی یه بار میخواست بهم دست بزنه *گریه الکی
وون یو:چیی؟
وون یو خیلی عصبی شد با قدمای سریع از اتاق سالن رفت بیرون(میخواست بره پیشه شوگا)
ا.ت:وون یو صبر کن
بدون توجه به حرفم داشت میرفت سمت اتاق شوگا
در اتاقو باز کرد شوگا رو تحت دراز کشیده بود
وون یو: چرا میخواستی بهش دست بزنی
شوگا شوکه زده از رو تخت بلند شد
شوگا:چی شده؟
وون یو: خودتو به اون راه نزن
با زدن مشت تو صورت یونگی
شوکه شدم در گیر شدن لب یونگی پاره شده بود صورت وون یو هم قرمز مانع شون شدمو داد زدم
ا.ت: کافیه
ا.ت: بسه
ا.ت: چته تو؟(وون یو بود)
ا.ت: اروم بگیر
ا.ت: همش دروغ بود
برگشتم سمت شوگا
ا.ت:حالت خوبه؟
سرشو تکون داد
دستشو گرفتمو رو تخت نشوندمش
شوگا: از اتاقم برو بیرون(با وون سو بود)
وون یو بدون هیچ حرفی رفت بیرون
ا.ت:متاسفم نمیدونستم همچین واکنشی نشون میده
یه دستمال برداشتم داشتم لبشو تمیز میکردم
شوگا:چی بهش گفتی؟
ا.ت:هه بیخیال قابل بازگو نیست
شوگا:چطور جلوی وون یو هست
ا.ت:من فقط برای اینکه امتحانش کنم گفتم تازه خودت ایده دادی
دستمو گرفت(همون دستیو که داشت لبشو تمیز میکرد)
شوگا:بدش به خودم
بلند شدم
ا.ت:ولی خوشم اومد عجب غیرتی
ا.ت: هی راستی اصن تو چرا خواستی من ازش دوری کنم؟
ا.ت:نکنه...
ا.ت:ن.نه
شوگا:پس دورو بر داداشم نَپِلِک
ا.ت:چ.چرا؟
به صورتم نزدیک شد
شوگا:چون اون میخواد تورت کنه
ا.ت:هه مسخره بازی در نیار
سرشو دوباره برد عقب
شوگا:میتونی امتحانش کنی من داداشمو میشناسم از رفتاراش معلومه
ا.ت:اون کود...(میخواست بگه کودن)
وقتی فهمیدم دارم چی میگم حرفمو خوردم
شوگا:راحت باش توکه به من می گی پرنسس
ا.ت:خب بحث بحثه اون نیست میگم داداشت واقعا همچین قصدی داره؟
شوگا:گفتم اگه میخوای امتحان کن ضرر نداره
ا.ت:خب چیکار باید بکنم
شوگا:داداشه من باهمه چی خر میشه
ا.ت:اهان اونوقت تو خوبی
ا.ت: میدونی چیه؟ از وقتی شما دوتا اینجا پا گذاشتین زندگیم نابود شده
شوگا:میدونم از وقتیم تو اومدی تو زندگیم منم نابود شدم
از پیش شوگا رفتم به سمن وون یو
شاید حق با شوگا باشه
یعنی واقعا همچین قصدی داره
شوگا گفت با هر چیزی خر میشه
باید خودمو لوس کنم باید بفهمم
ا.ت:عام ببخشید شوگا ازم یه چیزی میخواست مجبور بودم تنهات بزارم
وون یو:هانن! نه اشکالی نداره
ا.ت: راستش شوگا خیلی بد دهنه البته ببخشید داداشته ولی شما دوتا خیلی فرق دارین حتی قیافه هاتون
وون یو: ما ازیه پدر دوتا مادریم
ا.ت:عاهان پس که اینطور
وون یو: شوگا تو کلاس اذیتت میکنه
ا.ت؟
ا.ت:هان؟اره خیلی اذیتم میکنه حتی روز اول مدرسه ماشینمو داغون کرد مجبور شدم به مامان بابام دروغ بگم اون ماشینو خیلی دوست داشتم*لوس
وون یو:جدا؟ واقعا متاسفم میتونم برات جبرانش کنم
ا.ت:این تازه اولشه حتی یه بار میخواست بهم دست بزنه *گریه الکی
وون یو:چیی؟
وون یو خیلی عصبی شد با قدمای سریع از اتاق سالن رفت بیرون(میخواست بره پیشه شوگا)
ا.ت:وون یو صبر کن
بدون توجه به حرفم داشت میرفت سمت اتاق شوگا
در اتاقو باز کرد شوگا رو تحت دراز کشیده بود
وون یو: چرا میخواستی بهش دست بزنی
شوگا شوکه زده از رو تخت بلند شد
شوگا:چی شده؟
وون یو: خودتو به اون راه نزن
با زدن مشت تو صورت یونگی
شوکه شدم در گیر شدن لب یونگی پاره شده بود صورت وون یو هم قرمز مانع شون شدمو داد زدم
ا.ت: کافیه
ا.ت: بسه
ا.ت: چته تو؟(وون یو بود)
ا.ت: اروم بگیر
ا.ت: همش دروغ بود
برگشتم سمت شوگا
ا.ت:حالت خوبه؟
سرشو تکون داد
دستشو گرفتمو رو تخت نشوندمش
شوگا: از اتاقم برو بیرون(با وون سو بود)
وون یو بدون هیچ حرفی رفت بیرون
ا.ت:متاسفم نمیدونستم همچین واکنشی نشون میده
یه دستمال برداشتم داشتم لبشو تمیز میکردم
شوگا:چی بهش گفتی؟
ا.ت:هه بیخیال قابل بازگو نیست
شوگا:چطور جلوی وون یو هست
ا.ت:من فقط برای اینکه امتحانش کنم گفتم تازه خودت ایده دادی
دستمو گرفت(همون دستیو که داشت لبشو تمیز میکرد)
شوگا:بدش به خودم
بلند شدم
ا.ت:ولی خوشم اومد عجب غیرتی
ا.ت: هی راستی اصن تو چرا خواستی من ازش دوری کنم؟
ا.ت:نکنه...
۱.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.