تک پارتی تهیونگ
وقتی با یه پلیس وارد رابطه میشی و ...
ویو ا.ت
توی خونه بودم که از بیسیم صدایی توی گوشم پیچید
=ا.تتت فرار کن اونا دارن میان
+چی..مگه نگفتی سرگرمشون کردی نمیتونن بیان
=وایی خودمم نفهمیدم ی شد اوضاع خرابه زود با..(قطع شدن)
+الو؟ الو سولیی جواب بده (هول)ایشش فاک باید فرار کنم
<سریع ساک رو برداشتم و از پنجره پریدم پایین .گوشیو برداشتم و همونطور که فرار میکردم به جسیکا زنگ میزدم "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد" ایششش تو هم باید الان گوشیتو خاموش کنی !
داشتم می دویدم که صدای آژیر ماشین پلیس پشت سرم شنیدم
+واتتتت؟ پس چرا قبلش صداشو نشنیدم ؟!باید از دستشون فرار کنم اگر گیرمبندازن میبرنم ازم بازجویی کنن از اون بدتر اگر اون بفهمه اینکارو کردم جون تو بدنم برام نمیزاره ولش کن مثلا میخواد چیکار کنه؟ به هر حال اون که خیلی زور نداره...
<<سریع از تو کوچه پس کوچه ها رفتم و آنقدر دویدم و از جاهای باریک رفتم که گمم کردن،رفتم کنار دیوار وخواستم بشینم که انگار یچیزی محکم گرفتم جوری که نمیتونستم نفس بکشم چون کوچه تاریک بود دیدی هم نداشتم ببینم کیه >>
_مگه بهت نگفتم با دم شیر بازی نکن (دارک)
+چ..چی تهیونگ؟تو از کجا ؟! اصن ولم کن نمیتونم نفس بکشممم
_تو وقتی میتونی نفس بکشی که من بخوام میفهمیی!هرکاری که بخوای بکنی باید من خبر داشته باشم حالام اون ساکو بده من تا وضعت رو از این بد تر نکردی(ول کردن ا.ت)
+هع! فکر کردی به همین راحتیاست؟من واسه گرفتنش کلی زحمت کشیدم حالا بکش کنار کیم تهیونگ![تا همین دو دقیقه پیش داشت از ترس سکته میکرد😐]
_نه بابا دو روز نبودم زبون دراز شدی!عیبی نداره من تو رو درستت میکنم
[ا.ت رو گرفت و اول از همه لباسش رو پاره کرد و دستاشو بالا گرفت و تو گوشش زمزمه کرد
:با همین دستای کوچولوت نیرو گاه منو حک کردی ؟!(بم)[ن پس با کلش 😐😑]
+آره که چی ؟
_(پوزخند)خودت خواستی
[تهیونگ گردن ا.ت رو گرفت و اول ترقوه هاش رو مارک کرد و بعد دستاشو دندون گرفت و خونی کرد و بعد رفت سراغ لبش و دستی رو لب ا.ت کشید و پوزخندی زد و وحشیانه لبش رو دندون گرفت صورتشم کبود کرد.رفت پایین تر که دید ا.ت روی شکمش تتو کرده و روی اون تتو نوشته ببرکوچولو
_ببر کوچولو؟ اووو فک نکنم اونقدرام کوچولو باشم ..
تهیونگ میره عقب تر که ا.ت با چشم که چه ارض کنم با بشقاب هاش که جای چشماش رو گرفته به تهیونگ ۷۵ کیلو نگاه میکنه
+ول..ولی تو که ۶ ماه قبل انقدر بزرگ نبودی!
_لیتل من ۶ ماه ماموریت بدنسازی کار کردم
+هاا وایی
_نگران نباش نمیازم دردت بگیره
+چ... (تا خواست فرار کنه تهیونگ گرفتش و گفت:
دیگه طاقت ندارم ..من ۶ ماه تورو حس نکردم و الان خیلی گرسنم (هات)
ادامه در کامنت
ویو ا.ت
توی خونه بودم که از بیسیم صدایی توی گوشم پیچید
=ا.تتت فرار کن اونا دارن میان
+چی..مگه نگفتی سرگرمشون کردی نمیتونن بیان
=وایی خودمم نفهمیدم ی شد اوضاع خرابه زود با..(قطع شدن)
+الو؟ الو سولیی جواب بده (هول)ایشش فاک باید فرار کنم
<سریع ساک رو برداشتم و از پنجره پریدم پایین .گوشیو برداشتم و همونطور که فرار میکردم به جسیکا زنگ میزدم "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد" ایششش تو هم باید الان گوشیتو خاموش کنی !
داشتم می دویدم که صدای آژیر ماشین پلیس پشت سرم شنیدم
+واتتتت؟ پس چرا قبلش صداشو نشنیدم ؟!باید از دستشون فرار کنم اگر گیرمبندازن میبرنم ازم بازجویی کنن از اون بدتر اگر اون بفهمه اینکارو کردم جون تو بدنم برام نمیزاره ولش کن مثلا میخواد چیکار کنه؟ به هر حال اون که خیلی زور نداره...
<<سریع از تو کوچه پس کوچه ها رفتم و آنقدر دویدم و از جاهای باریک رفتم که گمم کردن،رفتم کنار دیوار وخواستم بشینم که انگار یچیزی محکم گرفتم جوری که نمیتونستم نفس بکشم چون کوچه تاریک بود دیدی هم نداشتم ببینم کیه >>
_مگه بهت نگفتم با دم شیر بازی نکن (دارک)
+چ..چی تهیونگ؟تو از کجا ؟! اصن ولم کن نمیتونم نفس بکشممم
_تو وقتی میتونی نفس بکشی که من بخوام میفهمیی!هرکاری که بخوای بکنی باید من خبر داشته باشم حالام اون ساکو بده من تا وضعت رو از این بد تر نکردی(ول کردن ا.ت)
+هع! فکر کردی به همین راحتیاست؟من واسه گرفتنش کلی زحمت کشیدم حالا بکش کنار کیم تهیونگ![تا همین دو دقیقه پیش داشت از ترس سکته میکرد😐]
_نه بابا دو روز نبودم زبون دراز شدی!عیبی نداره من تو رو درستت میکنم
[ا.ت رو گرفت و اول از همه لباسش رو پاره کرد و دستاشو بالا گرفت و تو گوشش زمزمه کرد
:با همین دستای کوچولوت نیرو گاه منو حک کردی ؟!(بم)[ن پس با کلش 😐😑]
+آره که چی ؟
_(پوزخند)خودت خواستی
[تهیونگ گردن ا.ت رو گرفت و اول ترقوه هاش رو مارک کرد و بعد دستاشو دندون گرفت و خونی کرد و بعد رفت سراغ لبش و دستی رو لب ا.ت کشید و پوزخندی زد و وحشیانه لبش رو دندون گرفت صورتشم کبود کرد.رفت پایین تر که دید ا.ت روی شکمش تتو کرده و روی اون تتو نوشته ببرکوچولو
_ببر کوچولو؟ اووو فک نکنم اونقدرام کوچولو باشم ..
تهیونگ میره عقب تر که ا.ت با چشم که چه ارض کنم با بشقاب هاش که جای چشماش رو گرفته به تهیونگ ۷۵ کیلو نگاه میکنه
+ول..ولی تو که ۶ ماه قبل انقدر بزرگ نبودی!
_لیتل من ۶ ماه ماموریت بدنسازی کار کردم
+هاا وایی
_نگران نباش نمیازم دردت بگیره
+چ... (تا خواست فرار کنه تهیونگ گرفتش و گفت:
دیگه طاقت ندارم ..من ۶ ماه تورو حس نکردم و الان خیلی گرسنم (هات)
ادامه در کامنت
۴.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.