سناریو(شوگا)
سناریو(شوگا)
وقتی ترقوه هات دیده میشه و اون روت تعصب داره
...............
تازه از مهمونی برگشته بودین...
بخاطر باز بودن لباست ترقوه هات دیده میشد این باعث شده بود اون باهات قهر کنه....
خودتم میدونستی این حساسیتش بی مورد نیسته و ممکن بود اتفاق بدی می افتاد
آروم به سمت اتاقتون رفتی...در زدی ولی جوابی نشنیدی
ا.ت:یونگیا میشه بیام تو؟
ولی جوابی نداد...
در رو باز کردی روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش رو روی سرش گذاشته بود
آروم کنارش نشسته و مشغول نوازش موهاش شدی....
ا.ت:متاسفم
یونگی:ا.ت برو بیرون
ا.ت:تا نبخشیم نمیرم
یونگی:خیله خب بخشیدم حالا برو...
نفست رو با حرص بیرون دادی:یا مین یونگی اونقدری که الان دارم نازتو میکشم ناز کسیو نکشیده بودم😫(خاعرم گوه...ببخشید اشتباه خودت بود حالا تا صب منت بکش😐👍🏻)
یونگی روب تخت رو به روت نشست و تو چشمات ذول زد:بار اخرت باشه
انگشت کوچیکت رو به سمتش اوردی:قول میدم...حالا منو میبخشی؟
یونگی نفس عمیقی کشید و با مکث گفت:نه....نمیشه به همین سادگی ببخشمت
ا.ت:خب چیکار کنم ببخشی؟
یونگی انگشت اشارش رو روی لپش گذاشت
ا.ت گونه یونگی رو بوسید و بعد هم فرار کرد
یونگی خندید و از اتاق بیرون رفت
اما خب از اونجایی که دوس دختر کرم ریزی داشت(عه مث منه👏🏻😑)
لیوان آبی رو تو صورتش خالی کرد:مین ا.ت خودتو مرده فرض کن
و کل خ نه رو دنبالت دوید در آخر هم با مخ خوردی زمین.
.......
میدونم ریدم😶💃🏼💅🏻
وقتی ترقوه هات دیده میشه و اون روت تعصب داره
...............
تازه از مهمونی برگشته بودین...
بخاطر باز بودن لباست ترقوه هات دیده میشد این باعث شده بود اون باهات قهر کنه....
خودتم میدونستی این حساسیتش بی مورد نیسته و ممکن بود اتفاق بدی می افتاد
آروم به سمت اتاقتون رفتی...در زدی ولی جوابی نشنیدی
ا.ت:یونگیا میشه بیام تو؟
ولی جوابی نداد...
در رو باز کردی روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش رو روی سرش گذاشته بود
آروم کنارش نشسته و مشغول نوازش موهاش شدی....
ا.ت:متاسفم
یونگی:ا.ت برو بیرون
ا.ت:تا نبخشیم نمیرم
یونگی:خیله خب بخشیدم حالا برو...
نفست رو با حرص بیرون دادی:یا مین یونگی اونقدری که الان دارم نازتو میکشم ناز کسیو نکشیده بودم😫(خاعرم گوه...ببخشید اشتباه خودت بود حالا تا صب منت بکش😐👍🏻)
یونگی روب تخت رو به روت نشست و تو چشمات ذول زد:بار اخرت باشه
انگشت کوچیکت رو به سمتش اوردی:قول میدم...حالا منو میبخشی؟
یونگی نفس عمیقی کشید و با مکث گفت:نه....نمیشه به همین سادگی ببخشمت
ا.ت:خب چیکار کنم ببخشی؟
یونگی انگشت اشارش رو روی لپش گذاشت
ا.ت گونه یونگی رو بوسید و بعد هم فرار کرد
یونگی خندید و از اتاق بیرون رفت
اما خب از اونجایی که دوس دختر کرم ریزی داشت(عه مث منه👏🏻😑)
لیوان آبی رو تو صورتش خالی کرد:مین ا.ت خودتو مرده فرض کن
و کل خ نه رو دنبالت دوید در آخر هم با مخ خوردی زمین.
.......
میدونم ریدم😶💃🏼💅🏻
۳.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.