داستان مریضی عجیب لیسا
پارت 2
لیسا: ولی مگه میشه
{زنگ در}
جنی: کی می تونه باشه؟
{رزی در را باز کرد}
رزی: این چیه؟
{بقیه امدند تا ببینند چیه}
جنی: ی پاکت نامس بزار امم.. نوشته لیسا می میره لیسا می میره من طلسمش کردم ها ها ها ها ها دقیقا 35 روز دیگه فرصت دارید تا پونه ی گلایدون رو پیدا کنید و دمنوشش رو درست کنید و بدین لیسا.... اوه شت بچه ها... من.. خب... حرفی ندارم.. هعی.... فقط اعصابم بهم ریخته
لیسا: مگ.. گه میشه ام... مکان ن.. ند.. داره
رزی: چه خاکی تو سرمون بریزیم
جیسو: وای خدای بزرگ این دیگه چه زندگیی هست
جنی: اوه لعنتی زندگی مسخره
لیسا: من هنوز... وای خدا
جیسو: کاش اون نفر راهنمایی می کرد این پونه خاص کجاس
رزی: خیلی خنگی خو اونجوری نقشش خراب می شد
جیسو: خب اینجوری خوشبختی ما بود😂
رزی: 😂😂😂
جنی: موقع خنده نیست جیسو مثلا لیدر ما تویی یکم رعایت کن
جیسو: ساری
لیسا:خدای بزرگ... ادامه دارد
لیسا: ولی مگه میشه
{زنگ در}
جنی: کی می تونه باشه؟
{رزی در را باز کرد}
رزی: این چیه؟
{بقیه امدند تا ببینند چیه}
جنی: ی پاکت نامس بزار امم.. نوشته لیسا می میره لیسا می میره من طلسمش کردم ها ها ها ها ها دقیقا 35 روز دیگه فرصت دارید تا پونه ی گلایدون رو پیدا کنید و دمنوشش رو درست کنید و بدین لیسا.... اوه شت بچه ها... من.. خب... حرفی ندارم.. هعی.... فقط اعصابم بهم ریخته
لیسا: مگ.. گه میشه ام... مکان ن.. ند.. داره
رزی: چه خاکی تو سرمون بریزیم
جیسو: وای خدای بزرگ این دیگه چه زندگیی هست
جنی: اوه لعنتی زندگی مسخره
لیسا: من هنوز... وای خدا
جیسو: کاش اون نفر راهنمایی می کرد این پونه خاص کجاس
رزی: خیلی خنگی خو اونجوری نقشش خراب می شد
جیسو: خب اینجوری خوشبختی ما بود😂
رزی: 😂😂😂
جنی: موقع خنده نیست جیسو مثلا لیدر ما تویی یکم رعایت کن
جیسو: ساری
لیسا:خدای بزرگ... ادامه دارد
۲.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.