my soul: روح من
p3
جونگ هی داشت یه دخترو میبوسید... کادو ای که براش خریدمو انداختم زمین سریع از اون جا دور شدم اشکام مثل بارون میریختن.... یک ماه گذشت... بالاخره فهمید که دوست دخترش یه هر*زس ازش جدا شد... همون روز که ازش جدا شد بهم اعتراف کرد... اما من؟!... دیگه دوسش نداشتم حتی یکم...ازش متنفرم نبودم فقط میخواستم دیگه نبینمش.... اما اون با خریدمن کلی وسایل فک میکرد میتونه دلمو به دست بیاره... برگه ای که سوخته! هرگز مثل قبل نمیشه حتی اگه کلی بهت برگه بدن... هیچ کس از نوشته های اون برگه خبر نداره... میدونی چی میگم؟ به احتمال زیاد نه چون درکش نکردی!.... این موضوع رو حتی هه سو هم نمیدونه نه پدرم نه مادرم هیچ کس بجز خودمو خدام خبر نداره...
پایان فلش بک
ات. جونگ هی چرا وایستادی؟
دستشو از روی فرمون برداشت
جونگ هی. ات؟! چرا بهم حواب نمیدی؟ ببین من الان همه چیم تکمیله.. من دکترم پول دارم زندگی خوب دارم ماشین دارم از همه مهم تر.... من عاشقتم
ات.....
درسته ولم کرد اما هنوزم باهم دوستیم اون نمیدونه که زمان دبیرستان چه بلایی سرم امده... حتی نمیدونه منم دوسش داشتم...
جونگ هی. چرا جوابمو نمیدی
نمیدونستم چی بگم از شکستن دلش میترسیدم...
ات. من باید بهش فک کنم
اینو گفتمو از ماشین پیاده شدم با دو از اونجا دور شدم توجه ای به داد زدناش نکردم.... بالاخره به خونه رسیدم...
م. ا. دختر قشنگمممم خوش امدی
ب. ا. بیا ببین چی پختمممم
پدرم یه آشپز بودو یه رستوران معروف داشت همیشه وقتی از سرکار میام با غذا هاش منو سوپرایز میکنه
ات. امدمممم
رفتم یه لباس خونگی پوشیدمو نشستم سر میز شام
ب. ا. به به یه غذای عالییی درست کردم
م. ا.بزار دامادمون بیاد بعد
ات. داماد؟
م. ا. جونگ هی رو میگم دیگه
ات. مامان چند بار گفتم من اونو دوست ندارم؟!
م. ا. اما آخه
ب. ا. عزیزم ولش کن بزار زندگیشو بکنه
م. ا. کی بهتر از جونگ هی؟!
زنگ خونه خورد...
ات. من باز میکنم
درو باز کردم که با قیافه رو مخه جونگ هی با دسته گلش مواجه شدم عایششش
جونگ هی. سلام بانوی من(لبخند گشاد)
ات. سلام(آروم)
وارد خونه شدو پشت سرشم هه سو.... ای عوضی کار تو بود نه... از موهاش گرفتمو کشیدم
ادامه دارد...
حمایت کنید 🥹❤
ببخشید بابت تاخیر گایز خودتونم میدونید خرداد نزدیکه باید درس بخونم سرم شلوغه ولی بازم سعی میکنم هرروز بزارم میدونم که درک میکنید🤍
جونگ هی داشت یه دخترو میبوسید... کادو ای که براش خریدمو انداختم زمین سریع از اون جا دور شدم اشکام مثل بارون میریختن.... یک ماه گذشت... بالاخره فهمید که دوست دخترش یه هر*زس ازش جدا شد... همون روز که ازش جدا شد بهم اعتراف کرد... اما من؟!... دیگه دوسش نداشتم حتی یکم...ازش متنفرم نبودم فقط میخواستم دیگه نبینمش.... اما اون با خریدمن کلی وسایل فک میکرد میتونه دلمو به دست بیاره... برگه ای که سوخته! هرگز مثل قبل نمیشه حتی اگه کلی بهت برگه بدن... هیچ کس از نوشته های اون برگه خبر نداره... میدونی چی میگم؟ به احتمال زیاد نه چون درکش نکردی!.... این موضوع رو حتی هه سو هم نمیدونه نه پدرم نه مادرم هیچ کس بجز خودمو خدام خبر نداره...
پایان فلش بک
ات. جونگ هی چرا وایستادی؟
دستشو از روی فرمون برداشت
جونگ هی. ات؟! چرا بهم حواب نمیدی؟ ببین من الان همه چیم تکمیله.. من دکترم پول دارم زندگی خوب دارم ماشین دارم از همه مهم تر.... من عاشقتم
ات.....
درسته ولم کرد اما هنوزم باهم دوستیم اون نمیدونه که زمان دبیرستان چه بلایی سرم امده... حتی نمیدونه منم دوسش داشتم...
جونگ هی. چرا جوابمو نمیدی
نمیدونستم چی بگم از شکستن دلش میترسیدم...
ات. من باید بهش فک کنم
اینو گفتمو از ماشین پیاده شدم با دو از اونجا دور شدم توجه ای به داد زدناش نکردم.... بالاخره به خونه رسیدم...
م. ا. دختر قشنگمممم خوش امدی
ب. ا. بیا ببین چی پختمممم
پدرم یه آشپز بودو یه رستوران معروف داشت همیشه وقتی از سرکار میام با غذا هاش منو سوپرایز میکنه
ات. امدمممم
رفتم یه لباس خونگی پوشیدمو نشستم سر میز شام
ب. ا. به به یه غذای عالییی درست کردم
م. ا.بزار دامادمون بیاد بعد
ات. داماد؟
م. ا. جونگ هی رو میگم دیگه
ات. مامان چند بار گفتم من اونو دوست ندارم؟!
م. ا. اما آخه
ب. ا. عزیزم ولش کن بزار زندگیشو بکنه
م. ا. کی بهتر از جونگ هی؟!
زنگ خونه خورد...
ات. من باز میکنم
درو باز کردم که با قیافه رو مخه جونگ هی با دسته گلش مواجه شدم عایششش
جونگ هی. سلام بانوی من(لبخند گشاد)
ات. سلام(آروم)
وارد خونه شدو پشت سرشم هه سو.... ای عوضی کار تو بود نه... از موهاش گرفتمو کشیدم
ادامه دارد...
حمایت کنید 🥹❤
ببخشید بابت تاخیر گایز خودتونم میدونید خرداد نزدیکه باید درس بخونم سرم شلوغه ولی بازم سعی میکنم هرروز بزارم میدونم که درک میکنید🤍
۱۰.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.