یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت سی و نه
اکتای:عشقم پوشیدی لباسو!
الیس:آره پوشیدم
اکتای:خوب بیرون ببینمت
از پشت مرده اومدم بیرون جلوش چرخیدم گفتم
الیس:چطور شده لباس عروس بهم میاد؟
اکتای که همینطوری بهم زل زده بود
الیس:عشقم هواست کجاست میگم خوب شوم
اکتای:خیلی بهت میاد یه بار دیگه بچرخ ببینمت
الیس:شما هم خیلی خوشتیپ شدی عزیزم کت و شلوارو خیلی بهت میاد
اکتای:ممنون
با اکتای رفتیم تا سالن عروسی رو ببینیم
بعد از دیدن سالن برگشتیم خونه
منم وقت ارایشگاه واسه فردا گرفتم
الیس:وای خدایا خوابم نمیبره
که یهو یکی تق تق به پنجره اتاقم زد
از جان بلند شدم دیدن اکتای هست
اکتای:عشقم پنجره رو باز کن
الیس:اکتای تو اینجا چیکار میکنی
بیا داخل
رمان خانه ارواح
پارت سی و نه
اکتای:عشقم پوشیدی لباسو!
الیس:آره پوشیدم
اکتای:خوب بیرون ببینمت
از پشت مرده اومدم بیرون جلوش چرخیدم گفتم
الیس:چطور شده لباس عروس بهم میاد؟
اکتای که همینطوری بهم زل زده بود
الیس:عشقم هواست کجاست میگم خوب شوم
اکتای:خیلی بهت میاد یه بار دیگه بچرخ ببینمت
الیس:شما هم خیلی خوشتیپ شدی عزیزم کت و شلوارو خیلی بهت میاد
اکتای:ممنون
با اکتای رفتیم تا سالن عروسی رو ببینیم
بعد از دیدن سالن برگشتیم خونه
منم وقت ارایشگاه واسه فردا گرفتم
الیس:وای خدایا خوابم نمیبره
که یهو یکی تق تق به پنجره اتاقم زد
از جان بلند شدم دیدن اکتای هست
اکتای:عشقم پنجره رو باز کن
الیس:اکتای تو اینجا چیکار میکنی
بیا داخل
۵.۸k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.