بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت سوم :
قِلِق زندگی: پس از این شناخت که کار عقل نظری است، نوبت به فعالیت عقل عملی میرسدو پس از آن عقل معاش؛ که این سه خیلی با هم متفاوت هستند. ممکن است کسی از نظر شناخت مشکلی نداشته باشد، فیلسوف باشد، دانشمند و عالم باشد، اما عقل عملی اش ضعیف و معلول باشد. مگر ابلیس لعین، خدا را نمیشناخت؟! کسی که علم دارد سیل نزدیک است و او را خواهد برد، اما فلج است و پای فرار ندارد، چه کند؟!
ممکن است کسی ایمان نیز داشته باشد، اما در مقام عمل تعطیل باشد. ممکن است کسی هر دو را داشته باشد، اما عقل معاش که تدبیر امور زندگی را میکند، نداشته باشد.
لذا میبینید که بسیاری از کفار، در امر معاش، پیشرفتهتر از مؤمنان میباشند.
منِ ناشناخته و زندگی مبهم : انسان موجودِ ناشناخته، جملهای معروف از کارل میباشد و البته بیشتر توجه به بدن انسان، اعصاب، روان، کنشها، واکنشها و داشته است. اما واقعش همین است.
مولوی ژرفتر و زیباتر این ناشناختگی و آثارش را با هنر شعر بیان میدارد:
چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم
ز کشاکش چو کمانم، به قدح گوش کشانم
قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم
مگر استاره چرخم که ز برجی سوی برجی
به نحوسیش بگریم به سعودیش بخندم
به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش
نفسی همتک بادم نفسی من هلپندم
نفسی آتش سوزان نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم
هله ای اول و آخر بده آن باده فاخر
که شد این بزم منور به تو ای عشق پسندم بده آن باده جانی ز خرابات معانی
که بدان ارزد چاکر که از آن باده دهندم.
چند نکته مهم در این توصیف از من بیان شده است.
اول آن که انسان گرایشات متفاوت معنوی و مادی دارد. - دوم آن که تمامی مقدراتش اندازه هایش، به تناسب تعلقاتش متغیر میگردد و اگر در بند غیر باشد، مقدرات و اندازهها او از عرش تا فرش سقوط میکند قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم. - سوم آن که مقام آدمی بسیار بالاست و البته عشق حقیقی به معشوق حقیقی او را به سوی معشوق میکشاند و بالا میبرد و به این مقام میرساند، و بالاخره آن که رشد، تغذیه میخواهد و رشد روح آدمی، با تغذیه از نور معنویت و عشق حاصل میگردد.(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت سوم :
قِلِق زندگی: پس از این شناخت که کار عقل نظری است، نوبت به فعالیت عقل عملی میرسدو پس از آن عقل معاش؛ که این سه خیلی با هم متفاوت هستند. ممکن است کسی از نظر شناخت مشکلی نداشته باشد، فیلسوف باشد، دانشمند و عالم باشد، اما عقل عملی اش ضعیف و معلول باشد. مگر ابلیس لعین، خدا را نمیشناخت؟! کسی که علم دارد سیل نزدیک است و او را خواهد برد، اما فلج است و پای فرار ندارد، چه کند؟!
ممکن است کسی ایمان نیز داشته باشد، اما در مقام عمل تعطیل باشد. ممکن است کسی هر دو را داشته باشد، اما عقل معاش که تدبیر امور زندگی را میکند، نداشته باشد.
لذا میبینید که بسیاری از کفار، در امر معاش، پیشرفتهتر از مؤمنان میباشند.
منِ ناشناخته و زندگی مبهم : انسان موجودِ ناشناخته، جملهای معروف از کارل میباشد و البته بیشتر توجه به بدن انسان، اعصاب، روان، کنشها، واکنشها و داشته است. اما واقعش همین است.
مولوی ژرفتر و زیباتر این ناشناختگی و آثارش را با هنر شعر بیان میدارد:
چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم
ز کشاکش چو کمانم، به قدح گوش کشانم
قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم
مگر استاره چرخم که ز برجی سوی برجی
به نحوسیش بگریم به سعودیش بخندم
به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش
نفسی همتک بادم نفسی من هلپندم
نفسی آتش سوزان نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم
هله ای اول و آخر بده آن باده فاخر
که شد این بزم منور به تو ای عشق پسندم بده آن باده جانی ز خرابات معانی
که بدان ارزد چاکر که از آن باده دهندم.
چند نکته مهم در این توصیف از من بیان شده است.
اول آن که انسان گرایشات متفاوت معنوی و مادی دارد. - دوم آن که تمامی مقدراتش اندازه هایش، به تناسب تعلقاتش متغیر میگردد و اگر در بند غیر باشد، مقدرات و اندازهها او از عرش تا فرش سقوط میکند قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم. - سوم آن که مقام آدمی بسیار بالاست و البته عشق حقیقی به معشوق حقیقی او را به سوی معشوق میکشاند و بالا میبرد و به این مقام میرساند، و بالاخره آن که رشد، تغذیه میخواهد و رشد روح آدمی، با تغذیه از نور معنویت و عشق حاصل میگردد.(ادامه دارد...)
۴۶۱
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.