Part10
Part10
من دیگه تنها نیستم...
______________________
ته یه ظرف پر از یخ رو روی میز،جلوی میسو گذاشت
ته:خب حالا چی؟
میسو نارنگی رو داخل ظرف بین یخ ها گذاشت :خب حالا تاوقتی که بیدار شه همینطور بمونه
کوک:اینجوری که یخ میزنه
میسو:منم همینو میخوام
جیمین:میشه بگی این کرم فعالتو از کجا اوردی؟
میسو۰:اونش به تو ربطی نداره کوچولو
جیمین:فعلا که از تو بلند ترم
میسو:من قدم ۱۶۰عه ۱۵ سانت ازم بلند تری خب تعجبی هم نداره من ازت کوچیکترم ولی تو از کوک و ته بزرگ تری چطوری اینقدر کوچولویی
جیمین:فضولیش به تو نیومده
ته و کوک که داشتن به زور جلوی خودشونو میگرفتن به اون دوتا نگاه میکردن
جیمین و میسو:ببندین نیشتونو
میسو:خب اون کی بیدار میشه؟
یونگی:کی که بیدار میشه
هر چهارتاشون برگشتن سمتش و یونگی هنوز چشماش بسته بود اومد سمت اشپز خونه
چهارتاشونم هول شده بودن کنار هم وایسادن تا ظرف دیده نشه
یونگی:میسو از کنار اونا بیا اینجور نمیخوام یه کرم ریز دیگه تو خونه باشه
کوک نیشگونی از پهلوی میسو گرفت و میسو هم پای کوک رو لقد کرد.
یونگی:چه گوهی میخورین؟
داشت نزدیکشون میشد که نامجون کبیر به دادشون رسید
نامجون:هیونگ یه لحظه میای؟
یونگی:الان میام
بعد هم انگشت اشارش رو سمت چهارتاشون گرفت:حواسم بهتون هست
بعد هم رفت
همه سر جاشون سیخ شده بودن
ته:میسو اگه میفهمید خودم جرت میدادم
میسو:ببینم مگه من گفتم کمک کنین؟
جیمین:ولی به دردسرش می ارزه
کوک:ببندین دروازه هارو
میسو:خب حالا وقتشه
......
از این به بعد شرط میزارم برای پارت های بعدی این پارتایی که الان گذاشتم به ۱۵لایک و کامنت برسه
من دیگه تنها نیستم...
______________________
ته یه ظرف پر از یخ رو روی میز،جلوی میسو گذاشت
ته:خب حالا چی؟
میسو نارنگی رو داخل ظرف بین یخ ها گذاشت :خب حالا تاوقتی که بیدار شه همینطور بمونه
کوک:اینجوری که یخ میزنه
میسو:منم همینو میخوام
جیمین:میشه بگی این کرم فعالتو از کجا اوردی؟
میسو۰:اونش به تو ربطی نداره کوچولو
جیمین:فعلا که از تو بلند ترم
میسو:من قدم ۱۶۰عه ۱۵ سانت ازم بلند تری خب تعجبی هم نداره من ازت کوچیکترم ولی تو از کوک و ته بزرگ تری چطوری اینقدر کوچولویی
جیمین:فضولیش به تو نیومده
ته و کوک که داشتن به زور جلوی خودشونو میگرفتن به اون دوتا نگاه میکردن
جیمین و میسو:ببندین نیشتونو
میسو:خب اون کی بیدار میشه؟
یونگی:کی که بیدار میشه
هر چهارتاشون برگشتن سمتش و یونگی هنوز چشماش بسته بود اومد سمت اشپز خونه
چهارتاشونم هول شده بودن کنار هم وایسادن تا ظرف دیده نشه
یونگی:میسو از کنار اونا بیا اینجور نمیخوام یه کرم ریز دیگه تو خونه باشه
کوک نیشگونی از پهلوی میسو گرفت و میسو هم پای کوک رو لقد کرد.
یونگی:چه گوهی میخورین؟
داشت نزدیکشون میشد که نامجون کبیر به دادشون رسید
نامجون:هیونگ یه لحظه میای؟
یونگی:الان میام
بعد هم انگشت اشارش رو سمت چهارتاشون گرفت:حواسم بهتون هست
بعد هم رفت
همه سر جاشون سیخ شده بودن
ته:میسو اگه میفهمید خودم جرت میدادم
میسو:ببینم مگه من گفتم کمک کنین؟
جیمین:ولی به دردسرش می ارزه
کوک:ببندین دروازه هارو
میسو:خب حالا وقتشه
......
از این به بعد شرط میزارم برای پارت های بعدی این پارتایی که الان گذاشتم به ۱۵لایک و کامنت برسه
۳.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.