دعوت به کاخ سلطنتی پارت 5

(از این پارت به بعد ب زبون ساده مینویسم حوصله ندارم کتابی بنویسم)
هان جو: تهیونگ میتونم دو دقیقه وقتتو بگیرم؟
ته: حتما.الان برمیگردم
ا.ت: بفرمایید
هان جو: انگار خارج از شهر مشکلی پیش اومده
ته: چه مشکلی؟
هان جو: انگار برده ها فرار کردن و..ولی نگران نباش سربازا گرفتنشون
ته: الان برمیگردم
هان جو: باشه
تهیونگ رفت پیش پدرش
پدر ته: کاری داشتی پسرم؟
ته: پدر جان خواهش میکنم تاج گذاری رو عقب بندازین خارج از شهر مشکلی پیش اومده باید ی سری به اونجا بزنم
پدر ته: باشه پسرم هر وقت برگشتی...
ته: ممنون..و رف-
هان جو: چیشد؟
ته: زود باش جم کن بریم
هان جو: چشم
(بعد نیم ساعت راه افتادن)
(بعد 3 ساعت به مقصد رسیدن)
ته: بریم
رفتن تو و تهیونگ رفت تو اتاق شکنجه و رو صندلیش نشست
ته: برده هارو بیارین
هان جو: چشم
برده هارو آوردن و تهیونگ چشمش ب اخرین برده افتاد پسری کوچولو با چشایی بامزه و کیوت...تهیونگ رفت نزدیکش و گف
ته:اسمت چیه کوچولو؟
؟:من؟
ته:اوهوم
؟:خ...خواهش میکنم ولم کنین من کاری نکردم
ته:سوال منو جواب بده
؟:ج...جونگ کوک
ته:کوک...اسم قشنگیه هان جو اینو برام ببرش تو اتاق الان میام
هان جو:چشم
.....
پایان🎀
حمایت؟