《دو پارتی☃》
#چانگبین
#استری_کیدز
به دیوار تکیه دادی و آروم آروم اومدی روی زمین اشکات بی صدا میریخت
با صدای در به خودت اومدی
_چاگیا حالت خوبه؟
بلند شدی و صورتتو شستی که گریه هات معلوم نباشه و بعد اومدی بیرون
چانگبین وایساده بود جلوی در
_حالت خوبه؟
بهش چپ چپ نگاه انداختی و سرتو برگردوندی
متوجه شد که کاملا جدی بنظر میرسی اومد کنارت
_چیکار کردم؟چیکار کردم که اینقدر ناراحتی؟
سرتو پایین انداختی و با ناراحتی رفتی تو آشپز خونه
دنبالت اومد
چونتو گرفت و سرتو بلند کرد
_تو...تو گریه کردی؟
نمیخواستی گریه کنی ولی بازم اشک توی چشمات جمع شده بود
_میشه بهم بگی چیشده؟
دستشو کنار زدی و پوزخندی زدی
+هه از من میپرسی؟فکر کنم خودت بهتر بدونی
_چی بگم آخه خب بگو بدونم چیکار کردم که اینهمه ناراحتی
+واقعا یادت نمیاد دیشب چیشد؟
_دیشب؟نه یادم نمیاد
+آره خب حتما مست کرده بودی
عصبانیت توی صدات بود و اشکات کم کم نزدیک ریختن بودن
_اوممم فکر کنم شاید اینطور باشه
فکر کرد ببینه دیشب چه اتفاقی افتاده که ناراحت شدی ولی چیز زیادی یادش نبود
_میشه بهم بگی چیکار کردم؟
+باشه باشه بهت میگم که چیکار کردی
دیشب با اون دختره تو رستوران بودی داشتی غذا میخوری باهاش و منم دیدم بگو ببینم بهم خیانت کردی؟
_ولی..
+هیس هیچی نگو دیگه الان همه چی معلوم شده
همه اتفاقات دیشب برای چانگبین یاد آوری شد
_نه داری اشتباه میکنی اونطوری که تو فکر میکنی نیست بزار برات توضیح بدم
اشکات داشت میریخت
+دیگه میخوای چیو توضیح بدی؟مگه توضیحی هم میمونه؟تو اونو بوس کردی
چانگبین لبخندی زد
_اوه واقعا؟کجاشو بوس کردم؟
+خب دستشو
قهقه خندید
_بزار قشنگ برات توضیح بدم دیشب خواهرم از خارج برگشته بود رفتیم بیرون با هم غذا خوردیم متاسفم که این باعث سوتفاهم شد منو ببخش
لطفا گریه نکن خب؟دلم میشکنه لطفااا
یکم آروم شدی و بهش نگاه کردی
+راست میگی؟
_آره بخدا اصلا به خواهرم میگم بیاد برات توضیح بده اگه باور نمیکنی
+چرا باور میکنم
همو بغل کردید
+عزیزم متاسفم که بهت همچین تهمتی زدم و بهت شک کردم
_اشکال نداره من باید زود تر خواهرمو معرفی میکردم بهت
+دوستت دارم
_منم خیلی دوستت دارم چاگی
با خوردن بوی سوختی به دماغت برگشتی
+واییییییییییی سوختتتتت
_چی چی چی سوختتت
+غذاا غذااا سوختتت ایواییی
غذایی که با ناراحتی پخته شده بود سوخت😔پس غذا سفارش دادید و با خوشحالی کنار هم غذا خوردید و فیلم دیدید و حسابی خوشگذروندید
☃𝒕𝒉𝒆 𝒆𝒏𝒅☃
#استری_کیدز
به دیوار تکیه دادی و آروم آروم اومدی روی زمین اشکات بی صدا میریخت
با صدای در به خودت اومدی
_چاگیا حالت خوبه؟
بلند شدی و صورتتو شستی که گریه هات معلوم نباشه و بعد اومدی بیرون
چانگبین وایساده بود جلوی در
_حالت خوبه؟
بهش چپ چپ نگاه انداختی و سرتو برگردوندی
متوجه شد که کاملا جدی بنظر میرسی اومد کنارت
_چیکار کردم؟چیکار کردم که اینقدر ناراحتی؟
سرتو پایین انداختی و با ناراحتی رفتی تو آشپز خونه
دنبالت اومد
چونتو گرفت و سرتو بلند کرد
_تو...تو گریه کردی؟
نمیخواستی گریه کنی ولی بازم اشک توی چشمات جمع شده بود
_میشه بهم بگی چیشده؟
دستشو کنار زدی و پوزخندی زدی
+هه از من میپرسی؟فکر کنم خودت بهتر بدونی
_چی بگم آخه خب بگو بدونم چیکار کردم که اینهمه ناراحتی
+واقعا یادت نمیاد دیشب چیشد؟
_دیشب؟نه یادم نمیاد
+آره خب حتما مست کرده بودی
عصبانیت توی صدات بود و اشکات کم کم نزدیک ریختن بودن
_اوممم فکر کنم شاید اینطور باشه
فکر کرد ببینه دیشب چه اتفاقی افتاده که ناراحت شدی ولی چیز زیادی یادش نبود
_میشه بهم بگی چیکار کردم؟
+باشه باشه بهت میگم که چیکار کردی
دیشب با اون دختره تو رستوران بودی داشتی غذا میخوری باهاش و منم دیدم بگو ببینم بهم خیانت کردی؟
_ولی..
+هیس هیچی نگو دیگه الان همه چی معلوم شده
همه اتفاقات دیشب برای چانگبین یاد آوری شد
_نه داری اشتباه میکنی اونطوری که تو فکر میکنی نیست بزار برات توضیح بدم
اشکات داشت میریخت
+دیگه میخوای چیو توضیح بدی؟مگه توضیحی هم میمونه؟تو اونو بوس کردی
چانگبین لبخندی زد
_اوه واقعا؟کجاشو بوس کردم؟
+خب دستشو
قهقه خندید
_بزار قشنگ برات توضیح بدم دیشب خواهرم از خارج برگشته بود رفتیم بیرون با هم غذا خوردیم متاسفم که این باعث سوتفاهم شد منو ببخش
لطفا گریه نکن خب؟دلم میشکنه لطفااا
یکم آروم شدی و بهش نگاه کردی
+راست میگی؟
_آره بخدا اصلا به خواهرم میگم بیاد برات توضیح بده اگه باور نمیکنی
+چرا باور میکنم
همو بغل کردید
+عزیزم متاسفم که بهت همچین تهمتی زدم و بهت شک کردم
_اشکال نداره من باید زود تر خواهرمو معرفی میکردم بهت
+دوستت دارم
_منم خیلی دوستت دارم چاگی
با خوردن بوی سوختی به دماغت برگشتی
+واییییییییییی سوختتتتت
_چی چی چی سوختتت
+غذاا غذااا سوختتت ایواییی
غذایی که با ناراحتی پخته شده بود سوخت😔پس غذا سفارش دادید و با خوشحالی کنار هم غذا خوردید و فیلم دیدید و حسابی خوشگذروندید
☃𝒕𝒉𝒆 𝒆𝒏𝒅☃
۴.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.