سمای عزیزم.....
برگی از واقعیت
نمیدونم فردا زندم یا نه
نمیدونم حتی یک دقیقه دیگه زندم یا نه
نمیخوام حرفی توی دلم بمونه
سمای عزیزم
من تو رو بیشتر از جونم دوستت داشتم و دارم
خودت هم اینو خوب میدونی ولی شرایط من جوری بود که نشد با هم ادامه بدیم
و تو شدی بزرگترین حسرت زندگیم
تو تا لحظه مرگم حسرت و اندوه بزرگ من میمونی
فقط خواستم بگم خیلی خیلی دوستت دارم
و یادت باشه که نتونستم شرایط رو عوض کنم
تنها کاری که ازم برمیاد اینه که بیشتر از دیروز عاشقت باشم ولی این عشق دردی رو دوا نمیکنه
نمیدونم فردا زندم یا نه
نمیدونم حتی یک دقیقه دیگه زندم یا نه
نمیخوام حرفی توی دلم بمونه
سمای عزیزم
من تو رو بیشتر از جونم دوستت داشتم و دارم
خودت هم اینو خوب میدونی ولی شرایط من جوری بود که نشد با هم ادامه بدیم
و تو شدی بزرگترین حسرت زندگیم
تو تا لحظه مرگم حسرت و اندوه بزرگ من میمونی
فقط خواستم بگم خیلی خیلی دوستت دارم
و یادت باشه که نتونستم شرایط رو عوض کنم
تنها کاری که ازم برمیاد اینه که بیشتر از دیروز عاشقت باشم ولی این عشق دردی رو دوا نمیکنه
۲.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.