=ببینم چطور جرعت میکنی بهم دست بزنی هاننن(اخرش داد)
=ببینم چطور جرعت میکنی بهم دست بزنی هاننن(اخرش داد)
¿منو ببخشید اقای تهیونگ ولی من فقط...
=ببند بابا
هردو رفتن تو زیر زمین یجی یه جا نشستو سرشو گذارش روی زانوش،،و شروع کرد به گریه کردن
=هیی...یجی...خوبی؟؟
_به نظر خوب میامم؟(گریه)
=اه...من...متاسفم...اما گریه چیزی رو خوب نمیکنه پس بس کن
_دختره ی کصکشششش فازش چیهههه چرا ازم بدش میادددد
=چون جونکوک تورو دوست داره
_عشق زوری نمیشه که اگه دوسش نداره باید بیخیال شه دیگهههه
_لعنتییی...حالا چطوری اینجا بمونیممم
=نگران نباش کوک یه راهی پیدا میکنه و میاد میبرتت
_میبرتم؟؟توچی پس؟؟
=من به اینجا عادت کردم...همیشه وختی با کوک دعوا مون میشد،،،بابا منو میانداخت اینجا...حتی اگه تغسیر کوک باشه
_چطور دووم میاوردی؟
=هه...عادت میکنی
_میگم اوپاااا
=اوپا؟؟هعیی حتمن چیزی میخای
_میگم نمیشه تو با لیسا ازدواج کنی؟؟
=دیوونه شدی؟؟؟من اصلن ازش خوشم نماد،،،و کوک از من بزرگ تره پس اول اون باید ازدواج کنه
_ای گندش بزنممم
(چند ساعت بعد)
یجی خابش برده...
و ته سرشو اروم میزاره روی شونه ی خودش
=تو واقعن ترسناکی یجی...من همیشه از انسان ها متنفرم چون اونا دلیله مرگ مامانم هستن...ولی تو کاری میکنی کنترلم دستم نمومه(اروم)
جونکوک میاد تو
+ببینم اینجا چه خبره(اصبی)
=شیششش....اروم حیوون..نمیبینی خوابه؟
یجی کم کم چشماشو باز میکنه و کوک رو میبینه
_کوکک
+هوم(سرد)
_چت شده
=غیرتتو بنازم(اروم)
+هیچی دوباره بخواب،،،انگار جات خوبه نمیخای بیای بالا
_چییی...معلومه که میخامممم
+یجی اروم بگیر ...نتونستم بابام رو راضی کنم...بیارمت بیرون...ولی فردا خونه مون شلوغ میشه پس توی شلوغی میارمت بیرون
_یعنی باید اینجا بمونم تا فردا شب(بغض)
کوک دستش رو میاره روی موهای یجی
+دووم بیار تو دختره قوی هستی..هوم؟
_باشه
+هیی...تو..
=هانن
+فردا تورو هم میارم بیرون....بعدش باید بیای دستمو ببوسی
=بهت نیاز ندارم...من که اینجا برام عادیه
+به تخمم
=میخام یکی بزنم توی اون تخمات که بشن جوجه
+ببند بابا
_اههه...بس کنید...چقدر رو مخید شمااا
+من باید برم گشنت نیست؟
_نه..
=من گشنمههه
+به تخمم
=کصکشه کسافت(اروم)
+هیی...ازش ۱۰متر فاصله میگیری
=کله اینجا ۱۰ متر نمیشه
+اگه نزدیکت شد یکی بزن تو پاش تخمه هاشو جوجه کن اکی؟
_عاممم...اوکی
کوک رفت
پارت۳۹
وختی امتحانات شروع شه نمیتونم هیچ پارتی بزارم...🌪
¿منو ببخشید اقای تهیونگ ولی من فقط...
=ببند بابا
هردو رفتن تو زیر زمین یجی یه جا نشستو سرشو گذارش روی زانوش،،و شروع کرد به گریه کردن
=هیی...یجی...خوبی؟؟
_به نظر خوب میامم؟(گریه)
=اه...من...متاسفم...اما گریه چیزی رو خوب نمیکنه پس بس کن
_دختره ی کصکشششش فازش چیهههه چرا ازم بدش میادددد
=چون جونکوک تورو دوست داره
_عشق زوری نمیشه که اگه دوسش نداره باید بیخیال شه دیگهههه
_لعنتییی...حالا چطوری اینجا بمونیممم
=نگران نباش کوک یه راهی پیدا میکنه و میاد میبرتت
_میبرتم؟؟توچی پس؟؟
=من به اینجا عادت کردم...همیشه وختی با کوک دعوا مون میشد،،،بابا منو میانداخت اینجا...حتی اگه تغسیر کوک باشه
_چطور دووم میاوردی؟
=هه...عادت میکنی
_میگم اوپاااا
=اوپا؟؟هعیی حتمن چیزی میخای
_میگم نمیشه تو با لیسا ازدواج کنی؟؟
=دیوونه شدی؟؟؟من اصلن ازش خوشم نماد،،،و کوک از من بزرگ تره پس اول اون باید ازدواج کنه
_ای گندش بزنممم
(چند ساعت بعد)
یجی خابش برده...
و ته سرشو اروم میزاره روی شونه ی خودش
=تو واقعن ترسناکی یجی...من همیشه از انسان ها متنفرم چون اونا دلیله مرگ مامانم هستن...ولی تو کاری میکنی کنترلم دستم نمومه(اروم)
جونکوک میاد تو
+ببینم اینجا چه خبره(اصبی)
=شیششش....اروم حیوون..نمیبینی خوابه؟
یجی کم کم چشماشو باز میکنه و کوک رو میبینه
_کوکک
+هوم(سرد)
_چت شده
=غیرتتو بنازم(اروم)
+هیچی دوباره بخواب،،،انگار جات خوبه نمیخای بیای بالا
_چییی...معلومه که میخامممم
+یجی اروم بگیر ...نتونستم بابام رو راضی کنم...بیارمت بیرون...ولی فردا خونه مون شلوغ میشه پس توی شلوغی میارمت بیرون
_یعنی باید اینجا بمونم تا فردا شب(بغض)
کوک دستش رو میاره روی موهای یجی
+دووم بیار تو دختره قوی هستی..هوم؟
_باشه
+هیی...تو..
=هانن
+فردا تورو هم میارم بیرون....بعدش باید بیای دستمو ببوسی
=بهت نیاز ندارم...من که اینجا برام عادیه
+به تخمم
=میخام یکی بزنم توی اون تخمات که بشن جوجه
+ببند بابا
_اههه...بس کنید...چقدر رو مخید شمااا
+من باید برم گشنت نیست؟
_نه..
=من گشنمههه
+به تخمم
=کصکشه کسافت(اروم)
+هیی...ازش ۱۰متر فاصله میگیری
=کله اینجا ۱۰ متر نمیشه
+اگه نزدیکت شد یکی بزن تو پاش تخمه هاشو جوجه کن اکی؟
_عاممم...اوکی
کوک رفت
پارت۳۹
وختی امتحانات شروع شه نمیتونم هیچ پارتی بزارم...🌪
۷.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.