سلام ب قسمت یازدهم داستان من خوش اومدید
سلام ب قسمت یازدهم داستان من خوش اومدید
ابتدا روی مبل نشسته و ی چایی نسکافه ای چیزی آماده کنید
اسم داستان : ازدواج غیر ممکن این داستان : من عصبی نیستم
راوی : نمیتونم پس خودتون بخونید ممنون 🌹
مکان : بخش درمان مدرسه جوجوتسو ساعت : ۹ شب
راوی : سوکونا تمام مدت کنار مگومی میمونه و از خستگی کنارش می خواب ک کم کم مگومی ب هوش میاد ولی سوکونا همین طور خواب میمونه تا صبح
مگومی : نگاش کن ببین چطور مثل بچه ها خوابش برده
( صبح )
راوی : سوکونا ک بیدار میشه میبینه مگومی روی تخت نشسته و دار نگاش میکنه و خب اشک تو چشاش جمع میشه
سوکونا : احمق
مگومی : جانم
سوکونا : چطور اینقدر احمقانه رفتار کردی نباید اینقدر بی احتیاط میبودی
مگومی : حالا ک خوبم
راوی : سوکونا سریع مگومی رو بغل میکنه
مگومی : بابا یواش دردم میگیره
سوکونا : اخ ببخشید
مگومی : داری گریه میکنی ؟؟؟
سوکونا : بورو بابا خاک رفته تو چشم
مگومی : 😂
سوکونا : از کی ب هوش اومدی
مگومی : دیشب
سوکونا : چرا بیدارم نکردی
مگومی : اینقدر ناز کنار تختم خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
سوکونا : من میرم دکتر رو صدا کنم
مگومی : چرا من ک خوبم
سوکونا : بهت خوش گذشته باید بریم دیگه
مگومی : اهان برو
راوی : دکتر برای بار اخر مگومی رو معاینه میکنه و چون دیگه مشکلی نداشت مگومی رو ترخیص میکنن
سوکونا : خب حالا کجا میری
مگومی : خونه جای دیگه ای هست مگه
سوکونا : خوب ب پدرت هم میگم بیاد اون جا
مگومی : جان من نه الان میاد تورو میزنه
سوکونا : نگران نباش دیروز حلش کردیم
مگومی : نکن دیروز وای چی شد
سوکونا : هیچی فقط ی مشت خوابوند تو صورتم
مگومی : ای بابا
( خونه مگومی )
توجی : مگومی
مگومی : بابا
توجی : جانم
مگومی : باز سوکونا رو زدی
توجی : اخ ببخشید
سوکونا : عزیزم گفتم ک حلش کردیم
مگومی : بابا باز بودن این ک بدون چ خبر تورو زده بعداً میگی حل کردیم
توجی : بهت حق میدم ک عصبانی باشی از دستم
مگومی : عصبی معلوم ک عصبی نیستم
سوکونا : توجی تو الان برو یکم ک آروم گرفت باهم حرف میزنیم
توجی : باش من دیگه میرم
( بعد از خارج شدن توجی )
سوکونا : این چ کاری بود اخ
مگومی : الان تو هم طرفش رو میگیری
سوکونا : تو ک بی هوش بودی من و بابات داشتیم پرپر میشدیم میدونی چقدر نگرانت بود
مگومی : هر کاری کرد باش این دلیل نمیشه ک تو رو بزنه
سوکونا : گشنت نیست
مگومی : الکی بحث رو عوض نکن
سوکونا : من خیلی گشنم میرم لباسم رو عوض میکنم ی چیز بخوریم بعداً حرف میزنیم باش
مگومی : خیلی خب برو
این قسمت هم تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه 🌹
ابتدا روی مبل نشسته و ی چایی نسکافه ای چیزی آماده کنید
اسم داستان : ازدواج غیر ممکن این داستان : من عصبی نیستم
راوی : نمیتونم پس خودتون بخونید ممنون 🌹
مکان : بخش درمان مدرسه جوجوتسو ساعت : ۹ شب
راوی : سوکونا تمام مدت کنار مگومی میمونه و از خستگی کنارش می خواب ک کم کم مگومی ب هوش میاد ولی سوکونا همین طور خواب میمونه تا صبح
مگومی : نگاش کن ببین چطور مثل بچه ها خوابش برده
( صبح )
راوی : سوکونا ک بیدار میشه میبینه مگومی روی تخت نشسته و دار نگاش میکنه و خب اشک تو چشاش جمع میشه
سوکونا : احمق
مگومی : جانم
سوکونا : چطور اینقدر احمقانه رفتار کردی نباید اینقدر بی احتیاط میبودی
مگومی : حالا ک خوبم
راوی : سوکونا سریع مگومی رو بغل میکنه
مگومی : بابا یواش دردم میگیره
سوکونا : اخ ببخشید
مگومی : داری گریه میکنی ؟؟؟
سوکونا : بورو بابا خاک رفته تو چشم
مگومی : 😂
سوکونا : از کی ب هوش اومدی
مگومی : دیشب
سوکونا : چرا بیدارم نکردی
مگومی : اینقدر ناز کنار تختم خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
سوکونا : من میرم دکتر رو صدا کنم
مگومی : چرا من ک خوبم
سوکونا : بهت خوش گذشته باید بریم دیگه
مگومی : اهان برو
راوی : دکتر برای بار اخر مگومی رو معاینه میکنه و چون دیگه مشکلی نداشت مگومی رو ترخیص میکنن
سوکونا : خب حالا کجا میری
مگومی : خونه جای دیگه ای هست مگه
سوکونا : خوب ب پدرت هم میگم بیاد اون جا
مگومی : جان من نه الان میاد تورو میزنه
سوکونا : نگران نباش دیروز حلش کردیم
مگومی : نکن دیروز وای چی شد
سوکونا : هیچی فقط ی مشت خوابوند تو صورتم
مگومی : ای بابا
( خونه مگومی )
توجی : مگومی
مگومی : بابا
توجی : جانم
مگومی : باز سوکونا رو زدی
توجی : اخ ببخشید
سوکونا : عزیزم گفتم ک حلش کردیم
مگومی : بابا باز بودن این ک بدون چ خبر تورو زده بعداً میگی حل کردیم
توجی : بهت حق میدم ک عصبانی باشی از دستم
مگومی : عصبی معلوم ک عصبی نیستم
سوکونا : توجی تو الان برو یکم ک آروم گرفت باهم حرف میزنیم
توجی : باش من دیگه میرم
( بعد از خارج شدن توجی )
سوکونا : این چ کاری بود اخ
مگومی : الان تو هم طرفش رو میگیری
سوکونا : تو ک بی هوش بودی من و بابات داشتیم پرپر میشدیم میدونی چقدر نگرانت بود
مگومی : هر کاری کرد باش این دلیل نمیشه ک تو رو بزنه
سوکونا : گشنت نیست
مگومی : الکی بحث رو عوض نکن
سوکونا : من خیلی گشنم میرم لباسم رو عوض میکنم ی چیز بخوریم بعداً حرف میزنیم باش
مگومی : خیلی خب برو
این قسمت هم تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه 🌹
۲.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.