why you
part ¹⁹
یونا:مین رونا در سن ۱۸ سالگی از روستای خود دگو فرار کرد و دلیلش فقط این بود که نمیخواست با تاجر کانگ ازدواج کنه اون به شهر سئول اومد و با فردی که رئیس تاجر ها که میشه پدربزرگ شما ازدواج کرد
رونا:خوب اطلاعات داری حالا چرا اینو نفرین میدونی
یونا:چون زندگیم فقط با عروس رونا شدن سپری شد "بی حال"
جیمین:خب خودتو میکشتی
یونا:زارت
جین:ادم باید خودشو و همسرش و فقط دوست داشته باشه بقیه فیکن
جیسو:سس ماست
یونا:نیستن بقیه تا خیلی بهتر از پارک جیمین هستن
جینا:یه چیز بهتر از پارک جیمین بگو
یونا:سوسو
جینا:خب چرا
یونا:اتو به درد و دل ادما گوش میده و نمیتونه به کسی بگه
جینا:خب اون ادمایی که با گربه حرف میزنن دیوانن واقعا جیمین بگو ببینم چی گفته به سوسو
جیمین:تو رو سننه قربونم بری "سرد"
جینا:وا کوک نگاش کن"لوس"
یونا:نگاش نکنیا"خنده"
کوک:جینا تو هم نباید تو زندگی بقیه دخالت کنی
جینا:بابا مامان
م.جیمین:جیمین باهاش درست صحبت کن خب اونم حق داره بدونه" عصبی"
جیمین:میدونی مثل چیه مثل اینکه بری تو گوگل بزنی چگونه گوگل را حک کنیم خب سوال مسخره ای هست
جنی:من با دایی موافقم
یجی:دایی هم باید اینا رو بگه کوچولو
جنی:کوچولو بگو عمت.....
یونا:اِ اِ اِ زشته من چیزی گفتم تو نگو خاک بر سرم
کوک:بیاین الان بخاطر شاهکار خانم بچم داره جلو چشمم به خواهرم توهین میکنه هه واقعا"پوزخند"
یونا:من واقعا معذرت میخوام من دیگه میرم"لبخند فیک"
ته:شرکت تعطیله "داد"
یونا:میدونم دارم میرم دگو نفس تازه کنم "داد"
جیمین:دگو هم بخاطر سیل جادهاش بستس
یونا:ای شیبال تو این زندگی
م.رزی:تربیت خاندان مین
پ.رزی:واقعا که هه
یونا:خب ادم که نمیدونه همش دخترونه رفتار کنه
جیمین:
🤑😴
یونا:مین رونا در سن ۱۸ سالگی از روستای خود دگو فرار کرد و دلیلش فقط این بود که نمیخواست با تاجر کانگ ازدواج کنه اون به شهر سئول اومد و با فردی که رئیس تاجر ها که میشه پدربزرگ شما ازدواج کرد
رونا:خوب اطلاعات داری حالا چرا اینو نفرین میدونی
یونا:چون زندگیم فقط با عروس رونا شدن سپری شد "بی حال"
جیمین:خب خودتو میکشتی
یونا:زارت
جین:ادم باید خودشو و همسرش و فقط دوست داشته باشه بقیه فیکن
جیسو:سس ماست
یونا:نیستن بقیه تا خیلی بهتر از پارک جیمین هستن
جینا:یه چیز بهتر از پارک جیمین بگو
یونا:سوسو
جینا:خب چرا
یونا:اتو به درد و دل ادما گوش میده و نمیتونه به کسی بگه
جینا:خب اون ادمایی که با گربه حرف میزنن دیوانن واقعا جیمین بگو ببینم چی گفته به سوسو
جیمین:تو رو سننه قربونم بری "سرد"
جینا:وا کوک نگاش کن"لوس"
یونا:نگاش نکنیا"خنده"
کوک:جینا تو هم نباید تو زندگی بقیه دخالت کنی
جینا:بابا مامان
م.جیمین:جیمین باهاش درست صحبت کن خب اونم حق داره بدونه" عصبی"
جیمین:میدونی مثل چیه مثل اینکه بری تو گوگل بزنی چگونه گوگل را حک کنیم خب سوال مسخره ای هست
جنی:من با دایی موافقم
یجی:دایی هم باید اینا رو بگه کوچولو
جنی:کوچولو بگو عمت.....
یونا:اِ اِ اِ زشته من چیزی گفتم تو نگو خاک بر سرم
کوک:بیاین الان بخاطر شاهکار خانم بچم داره جلو چشمم به خواهرم توهین میکنه هه واقعا"پوزخند"
یونا:من واقعا معذرت میخوام من دیگه میرم"لبخند فیک"
ته:شرکت تعطیله "داد"
یونا:میدونم دارم میرم دگو نفس تازه کنم "داد"
جیمین:دگو هم بخاطر سیل جادهاش بستس
یونا:ای شیبال تو این زندگی
م.رزی:تربیت خاندان مین
پ.رزی:واقعا که هه
یونا:خب ادم که نمیدونه همش دخترونه رفتار کنه
جیمین:
🤑😴
۴.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.