گربه نما
گربه نما
پارت ۵
ویو کوک
یه پتو رو پیچیدم بهش که دقیقه اومد روی ۱۲ و ساعت ۰۰:۰۰ شد که گربه هه رفت تو اسمون ویه نور بنفش ازش میومد بیرون گربه یواش یواش به یه دختر خیلی خسگل تبدیل شد منو جین دهنمون ۱ متر باز مونده بود گربه که کامل یه دختر شد افتاد روی تخت چشماش بسته بود یکم گذشت که چشماش و باز کرد و دورو برو نگاه کرد که روشو به من کرد گفت
ات : ازتون ممنونم
کوک : چرا ؟
ات : از اینکه منو از دست گرگ ها نجات دادین اونا کل خانوادمو خوردن فقط من موندم 😔
کوک : پس اونا دنبال تو بودن تا تورو بخورن ؟
ات : همینطوره
ات : وایسا ببینم من از کجا می تونم باهاتون حرف بزنم
کوک : جین جواب سوال
جبن : همه ی گربه نما ها وقتی انسان میشن هم می تونن بنویسن هم می تونن بخونن و هم می تونن صخبت کنن و متوجه حرف ها ادما میشن
ات : پس طبیعه ای ؟
جین : اره
کوک : می دونی لباس چیه ؟
ات : ادما می پوشن ولی من به جای لباس پتو پوشیدم
کوک : الان یه نفر میاد تا بهت یاد بده لباس بپوشی
ات : باش
کوک : اجوما
اجوما : بله ارباب
کوک : بیا به ...... اسمت چیه ؟ ( روبه ات )
ات : اسمم اته
کوک : اجوما به ات یاد بده لباستشو بپوشه
اجوما : چشم ارباب
ویو ات
کلی سوال تو ذهنم بود ولی منتظر موندم تا اجوما بهم یاد بده چجوری لباس بپوشم
(خلاصه اجوما به ات یاد داد چجوری لباس بپوشه عکس لباس ات روهم می زارم )
رفتم پایین دیدم همونی که کمک کرد نشسته رو مبل اونیکی پسرهم پیشش بود رفتم پیش اونا و شروع کردم سوال پرسیدن
ات : اسمت چیه ؟
کوک : اسمم جعون جونگ کوکه می تونی کوک صدام کنی
ات : اسم تو چیه ؟
جین : اسم من کیم سوکجینه
ات : من قراره کجا زندگی کنم
تو خیابون ولم می کنید 🙁
کوک : پیش من زندگی می کنی
........................................................................................................ ..................... خماری تا پارت بعد
شرط
اینبار نمی زارم می بینید چه ادمین مهربونی دارین 😃
( اعتماد به کهکشان ) 😀
پارت ۵
ویو کوک
یه پتو رو پیچیدم بهش که دقیقه اومد روی ۱۲ و ساعت ۰۰:۰۰ شد که گربه هه رفت تو اسمون ویه نور بنفش ازش میومد بیرون گربه یواش یواش به یه دختر خیلی خسگل تبدیل شد منو جین دهنمون ۱ متر باز مونده بود گربه که کامل یه دختر شد افتاد روی تخت چشماش بسته بود یکم گذشت که چشماش و باز کرد و دورو برو نگاه کرد که روشو به من کرد گفت
ات : ازتون ممنونم
کوک : چرا ؟
ات : از اینکه منو از دست گرگ ها نجات دادین اونا کل خانوادمو خوردن فقط من موندم 😔
کوک : پس اونا دنبال تو بودن تا تورو بخورن ؟
ات : همینطوره
ات : وایسا ببینم من از کجا می تونم باهاتون حرف بزنم
کوک : جین جواب سوال
جبن : همه ی گربه نما ها وقتی انسان میشن هم می تونن بنویسن هم می تونن بخونن و هم می تونن صخبت کنن و متوجه حرف ها ادما میشن
ات : پس طبیعه ای ؟
جین : اره
کوک : می دونی لباس چیه ؟
ات : ادما می پوشن ولی من به جای لباس پتو پوشیدم
کوک : الان یه نفر میاد تا بهت یاد بده لباس بپوشی
ات : باش
کوک : اجوما
اجوما : بله ارباب
کوک : بیا به ...... اسمت چیه ؟ ( روبه ات )
ات : اسمم اته
کوک : اجوما به ات یاد بده لباستشو بپوشه
اجوما : چشم ارباب
ویو ات
کلی سوال تو ذهنم بود ولی منتظر موندم تا اجوما بهم یاد بده چجوری لباس بپوشم
(خلاصه اجوما به ات یاد داد چجوری لباس بپوشه عکس لباس ات روهم می زارم )
رفتم پایین دیدم همونی که کمک کرد نشسته رو مبل اونیکی پسرهم پیشش بود رفتم پیش اونا و شروع کردم سوال پرسیدن
ات : اسمت چیه ؟
کوک : اسمم جعون جونگ کوکه می تونی کوک صدام کنی
ات : اسم تو چیه ؟
جین : اسم من کیم سوکجینه
ات : من قراره کجا زندگی کنم
تو خیابون ولم می کنید 🙁
کوک : پیش من زندگی می کنی
........................................................................................................ ..................... خماری تا پارت بعد
شرط
اینبار نمی زارم می بینید چه ادمین مهربونی دارین 😃
( اعتماد به کهکشان ) 😀
۱.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.