چاقوی سرخ
چاقوی سرخ
ᴘᴀʀᴛ ²
ا/ت: اوه ولی مهم نیست مهم اینه که الان حالمون خوبه
جیهون: درسته
گوشیشو گرفتم و شمارمو زدم و گوشی رو پس دادم بهش و از جام بلند شدم
جیهون: ممنون... میتونم اسمتو بدونم؟
ا/ت: پارک ا/ت هستم
جیهون: خوشبختم... منم کیم جیهون هستم
ا/ت: خب دیگه برو خونت... میدونی که الان بیرون موندن خطرناکه
جیهون: باشه بازم ممنون
ا/ت: برو منم دیگه میرم... بای
جیهون: باشه... مواظب خودت باش بای
لبخند زدم از کوچه خارج شدم و به برگشتم خونه بعد اون همه دویدن خیلی خسته شده بودم رفتم و روی تخت ولو شدم و خیلی زود خوابم برد
صبح زود از خواب بیدار شدم چند روز از اون اتفاق میگذشت و تقریبا ترسم از بین رفته بود صبحانه خوردم و رفتم سرکار امروز باید اضافه کاری میموندم و تا شب کار میکردم.
ساعت 10 شب شده بود و بلخره کارمو تموم کردم و وسایلمو جمع کردم و از شرکت رفتم بیرون جلوی در منتظر تاکسی بودم که برام پیام اومد گوشیمو چک کردم تا ببینم کی پیام داده.
یه شماره ناشناس بود که پیام داده بود.
پیامش: خانوم پارک خودت و جیهونو توی بد دردسری انداختی بهتره هرچه زودتر بیای به این ادرسی که برات فرستادم اگه دیر کنی ممکنه این پسره رو دیگه هرگز نبینی
با خوندن پیامش استرس گرفتم و بدون فکر کردن سوار تاکسی شدم و به اون ادرسی که داده بود رفتم یه عمارت خیلی بزرگ و مجلل بود رفتم و وارد عمارت شدم
تهیونگ: رییس خانوم پارک اومد
جونگکوک با شنیدن حرف تهیونگ سریع اومد سمت ما
جونگکوک: بلخره اومدی...
ا/ت: جیهون کجاست؟
جونگکوک: تو کی هستی؟ چه رابطه ای با جیهون داری؟
ا/ت: فکر نکنم اینا به تو مربوط باشن
جیمین: فکر کنم این واقعا از جونش سیر شده
تهیونگ: رو مخمه...
جونگکوک: سعی کن رعایت کنی چون تو الان توی عمارت من هستی و من اگه بخوام میتونم همینجا بکشمت فهمیدی؟
ᴘᴀʀᴛ ²
ا/ت: اوه ولی مهم نیست مهم اینه که الان حالمون خوبه
جیهون: درسته
گوشیشو گرفتم و شمارمو زدم و گوشی رو پس دادم بهش و از جام بلند شدم
جیهون: ممنون... میتونم اسمتو بدونم؟
ا/ت: پارک ا/ت هستم
جیهون: خوشبختم... منم کیم جیهون هستم
ا/ت: خب دیگه برو خونت... میدونی که الان بیرون موندن خطرناکه
جیهون: باشه بازم ممنون
ا/ت: برو منم دیگه میرم... بای
جیهون: باشه... مواظب خودت باش بای
لبخند زدم از کوچه خارج شدم و به برگشتم خونه بعد اون همه دویدن خیلی خسته شده بودم رفتم و روی تخت ولو شدم و خیلی زود خوابم برد
صبح زود از خواب بیدار شدم چند روز از اون اتفاق میگذشت و تقریبا ترسم از بین رفته بود صبحانه خوردم و رفتم سرکار امروز باید اضافه کاری میموندم و تا شب کار میکردم.
ساعت 10 شب شده بود و بلخره کارمو تموم کردم و وسایلمو جمع کردم و از شرکت رفتم بیرون جلوی در منتظر تاکسی بودم که برام پیام اومد گوشیمو چک کردم تا ببینم کی پیام داده.
یه شماره ناشناس بود که پیام داده بود.
پیامش: خانوم پارک خودت و جیهونو توی بد دردسری انداختی بهتره هرچه زودتر بیای به این ادرسی که برات فرستادم اگه دیر کنی ممکنه این پسره رو دیگه هرگز نبینی
با خوندن پیامش استرس گرفتم و بدون فکر کردن سوار تاکسی شدم و به اون ادرسی که داده بود رفتم یه عمارت خیلی بزرگ و مجلل بود رفتم و وارد عمارت شدم
تهیونگ: رییس خانوم پارک اومد
جونگکوک با شنیدن حرف تهیونگ سریع اومد سمت ما
جونگکوک: بلخره اومدی...
ا/ت: جیهون کجاست؟
جونگکوک: تو کی هستی؟ چه رابطه ای با جیهون داری؟
ا/ت: فکر نکنم اینا به تو مربوط باشن
جیمین: فکر کنم این واقعا از جونش سیر شده
تهیونگ: رو مخمه...
جونگکوک: سعی کن رعایت کنی چون تو الان توی عمارت من هستی و من اگه بخوام میتونم همینجا بکشمت فهمیدی؟
۷.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.