رئیس سرد کیوت من
#پارت_3
یونگی. احساس میکنم یکم باهات بد برخورد کردم..
مین جو ویو:
یکم؟ برخوردت افتضاح بود! (تو فکرش)
مین جو. نه لازم به عذرخواهی نیست.. عامممم فکر کنم خیلی خسته بودید.
یونگی. بنظر میاد دیگه کاری نداری میتونی بری!
مین جو. بله چشم
....
توی اتاق کار:
مین جو. وایییی خیلی کیوت عذرخواهی کرد. خیلی کیوتههه انگار یه گربه رو به روم داشت میو میو میکرد!
پاهام رو از رو میز برداشتم
مین جو. نه نه اصلا! من برای چی دارم بهش فکر میکنم؟ اون فقط یه کارمند بد اخلاقه! ولی خب یکم.. متوسط... نه خیلی خیلی زیاد کیوته!
محکم زدم تو سرم و خودمو جمع و جور کردم
مین جو. فکر نکن.. اصلا
...
یونگی ویو:
درحال تایپ کردن بوم که زنگ گوشیم به صدا در اومد
یونگی. ناشناس؟
از رو شمارش معلوم بود که آدم عادی نیست.. گوشی رو برداشتم
ناشناس. پس اونجایی
یونگی. چی میخوای؟
ناشناس. خیلی زود میام سراغت..
و گوشی رو قطع کرد
یونگی. اها.. باشه.. بیا سراغم :/
...
مین جو ویو:
بعد از کلی کار خسته کننده به سمت خونه راه افتادم که وسایلامو جلو خونم دیدم..
مین جو. یااااااا بهت گفتم یه ماه دیگه پرداخت میکنم!!
صاحب خونه. منم بهت گفتم اگه پول نداری تا صبح وسیله هاتو جمع کن، صبح نبودی و وسایلتم تو خونه بود منم پرتشون کردم بیرون...
مین جو. دیوونه روانیییی! داری با این کارت بی خانمانم میکنی (با داد)
صاحب خونه. داد نزن ببینم! من به این پول نیاز دارم وگرنه میزاشتم خونم خالی بمونه حالا ام اگه گورت و گم نمیکنی به پلیس زنگ میزنم!
با عصبانیت رفتم توی خونه....
صاحب خونه. زنگ بزنم پلیس!؟؟؟
چشمامو درشت کردم و برگشتم سمتش و با یه داد بلند گفتم
مین جو. میخوام وسایلمو بردارم!!! عوضی... کوله پشتیم رو از بین وسایل ریخته شده روی زمین پیدا کردم لباسام و وسایل مورد نیاز و یه کیف کوچولو ام برای رفتن به شرکت برداشتم و گفتم
مین جو. عوضیِ اشغالِ حرومزادهی عنترِ گاو! آرزو میکنم بمیری ایششش
عین بز داشت نگام میکرد
سریع ازش دور شدم و بدون اینکه فکر کنم کجا برم تو خیابونا راه میرفتم...
ادامه........
#BTS
درمورد فیک لطفا نظر دهید😉😉😉
یونگی. احساس میکنم یکم باهات بد برخورد کردم..
مین جو ویو:
یکم؟ برخوردت افتضاح بود! (تو فکرش)
مین جو. نه لازم به عذرخواهی نیست.. عامممم فکر کنم خیلی خسته بودید.
یونگی. بنظر میاد دیگه کاری نداری میتونی بری!
مین جو. بله چشم
....
توی اتاق کار:
مین جو. وایییی خیلی کیوت عذرخواهی کرد. خیلی کیوتههه انگار یه گربه رو به روم داشت میو میو میکرد!
پاهام رو از رو میز برداشتم
مین جو. نه نه اصلا! من برای چی دارم بهش فکر میکنم؟ اون فقط یه کارمند بد اخلاقه! ولی خب یکم.. متوسط... نه خیلی خیلی زیاد کیوته!
محکم زدم تو سرم و خودمو جمع و جور کردم
مین جو. فکر نکن.. اصلا
...
یونگی ویو:
درحال تایپ کردن بوم که زنگ گوشیم به صدا در اومد
یونگی. ناشناس؟
از رو شمارش معلوم بود که آدم عادی نیست.. گوشی رو برداشتم
ناشناس. پس اونجایی
یونگی. چی میخوای؟
ناشناس. خیلی زود میام سراغت..
و گوشی رو قطع کرد
یونگی. اها.. باشه.. بیا سراغم :/
...
مین جو ویو:
بعد از کلی کار خسته کننده به سمت خونه راه افتادم که وسایلامو جلو خونم دیدم..
مین جو. یااااااا بهت گفتم یه ماه دیگه پرداخت میکنم!!
صاحب خونه. منم بهت گفتم اگه پول نداری تا صبح وسیله هاتو جمع کن، صبح نبودی و وسایلتم تو خونه بود منم پرتشون کردم بیرون...
مین جو. دیوونه روانیییی! داری با این کارت بی خانمانم میکنی (با داد)
صاحب خونه. داد نزن ببینم! من به این پول نیاز دارم وگرنه میزاشتم خونم خالی بمونه حالا ام اگه گورت و گم نمیکنی به پلیس زنگ میزنم!
با عصبانیت رفتم توی خونه....
صاحب خونه. زنگ بزنم پلیس!؟؟؟
چشمامو درشت کردم و برگشتم سمتش و با یه داد بلند گفتم
مین جو. میخوام وسایلمو بردارم!!! عوضی... کوله پشتیم رو از بین وسایل ریخته شده روی زمین پیدا کردم لباسام و وسایل مورد نیاز و یه کیف کوچولو ام برای رفتن به شرکت برداشتم و گفتم
مین جو. عوضیِ اشغالِ حرومزادهی عنترِ گاو! آرزو میکنم بمیری ایششش
عین بز داشت نگام میکرد
سریع ازش دور شدم و بدون اینکه فکر کنم کجا برم تو خیابونا راه میرفتم...
ادامه........
#BTS
درمورد فیک لطفا نظر دهید😉😉😉
۳.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳