Part 8
Part 8
تهیونگ رف بیرون...
__________________________________________________
ویو ا.ت :
اجوما با دست سینی غذا چیز اومده بود پیشه ا.ت داد بهش میخواست بره که ا.ت گفت...*
+ : اجوما..ببخشید
اجوما : بله خانم
+ : میخواستم بگم اقای جونگکوک یه مافیا هست؟
اجوما : ببخشید من باید برم
+ : اجوماا لطفا نگران نباش چیزی نمیگم فقط میخوام مطمئن باشم
اجوما : خانم بله ایشون یکی از بزرگترین مافیاهای کره هستن
+ : براچی منو اورده اینجا چرا میخواد من ماله اون باشم
اجوما : از وقتی شمارو برای اولین بار دیده عاشقتون شده بود و برای همین رفت پیش پدر شما تا سر یه پول برای پدرتون، شمارا خرید، نمیتونم بیشتر از این توضیح بدم من میرم
+ : باشه
اجوما رفت*
شب شده ساعت تقریبا 45 : 9 نشون میده*
جونگکوک اومد تو اتاق به ا.ت گفت برو آماده شو امروز یه مهمونی هست توهم باید بیای
و رفت*
ویو ا.ت : تو اتاق نشسته بودم داشتم فک میکردم که صدای در اومد دیدم جونگ کوک اومده گفته برم حاضر شم برای یه مهمونی و رفت
منم نمیدونستم چه مهمونی برای همین کمد وا کردم چشمم افتاد به یه لباس (نمیدونم بازه یا نه💔🗿 عکسش میذارم اسلاید بعد)
آماده شدم موهامو باز گذاشتم میکاپ کردم کفش بوت سفید پوشیدم
رفتم پایین کوک دیدم با خودم گفتم چه جذاب شدهه
جونگکوک : برگشتم پشتم نگاه کردم دیدم یه فرشته جلوم ظاهر شد نمیتونستم کاری کنم نزدیکش شدم گفتم...
پیشی کوچولوم چه جذاب شده میخواستم آروم لبم بزارم رو لبش که...
_________________________________________________
برای پارت بعدی حمایت🌚
تهیونگ رف بیرون...
__________________________________________________
ویو ا.ت :
اجوما با دست سینی غذا چیز اومده بود پیشه ا.ت داد بهش میخواست بره که ا.ت گفت...*
+ : اجوما..ببخشید
اجوما : بله خانم
+ : میخواستم بگم اقای جونگکوک یه مافیا هست؟
اجوما : ببخشید من باید برم
+ : اجوماا لطفا نگران نباش چیزی نمیگم فقط میخوام مطمئن باشم
اجوما : خانم بله ایشون یکی از بزرگترین مافیاهای کره هستن
+ : براچی منو اورده اینجا چرا میخواد من ماله اون باشم
اجوما : از وقتی شمارو برای اولین بار دیده عاشقتون شده بود و برای همین رفت پیش پدر شما تا سر یه پول برای پدرتون، شمارا خرید، نمیتونم بیشتر از این توضیح بدم من میرم
+ : باشه
اجوما رفت*
شب شده ساعت تقریبا 45 : 9 نشون میده*
جونگکوک اومد تو اتاق به ا.ت گفت برو آماده شو امروز یه مهمونی هست توهم باید بیای
و رفت*
ویو ا.ت : تو اتاق نشسته بودم داشتم فک میکردم که صدای در اومد دیدم جونگ کوک اومده گفته برم حاضر شم برای یه مهمونی و رفت
منم نمیدونستم چه مهمونی برای همین کمد وا کردم چشمم افتاد به یه لباس (نمیدونم بازه یا نه💔🗿 عکسش میذارم اسلاید بعد)
آماده شدم موهامو باز گذاشتم میکاپ کردم کفش بوت سفید پوشیدم
رفتم پایین کوک دیدم با خودم گفتم چه جذاب شدهه
جونگکوک : برگشتم پشتم نگاه کردم دیدم یه فرشته جلوم ظاهر شد نمیتونستم کاری کنم نزدیکش شدم گفتم...
پیشی کوچولوم چه جذاب شده میخواستم آروم لبم بزارم رو لبش که...
_________________________________________________
برای پارت بعدی حمایت🌚
۴.۱k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.