خوش است حال من این روزها با تو
خوش است حال من این روزها با تو
سیر نمیشوم من
زدیدار تو
میسوزم از امید
من در نگاه گرم خودم زنده میشوم
از نگاه تو میسوزم
به شوق تو
در انتظار صبح وصالت هستم
چون شهریار خسته جگر
در انتظار بوی وصالت
در شهری گمشده میسوزم
در آرزوی چشم سیاه تو
در انتظار جلوه بی پایان تو
می ایستم
سیر نمیشوم من
زدیدار تو
میسوزم از امید
من در نگاه گرم خودم زنده میشوم
از نگاه تو میسوزم
به شوق تو
در انتظار صبح وصالت هستم
چون شهریار خسته جگر
در انتظار بوی وصالت
در شهری گمشده میسوزم
در آرزوی چشم سیاه تو
در انتظار جلوه بی پایان تو
می ایستم
۱.۶k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.