murdererفصل²
murdererفصل²
پارت⁸
...
یهو چشمام باز کرد شب بود لورا اومد داخل
لورا:بلخره بیدار شدی؟
+هوم
لورا:شام میخوری
+نه
جیمین:نمیخواد بهش چیزی بدی
لورا:آخه..
جیمین:آخه نداریم
و رفت
+راست میگه چیزی بهم نده حیفش میمیرم راحت میشم
لورا:یااا ات
+میشه بری بیرون؟
باشه ای گفت و رفت
...
³هفته بعد"
هیچی تو ³ هفته نخورم نمیدونم چجوری زندم بی جون روی تخت نشسته بودم با داد جیمین به خودم اومدم
جیمین:گمشو بیا پایین چیزی بخورم
چیزی نگفتم یهو در با شدت باز شد
جیمین:مگه با تو نیستم
آروم جواب دادم
+نمیخوام
اومد بلندم کرد برد پایین گذاشتم رو صندلی
جیمین:دهنتو باز کن
قاشق گرفت سمت دهنم
+ولم کن نمیخورم
جیمین:یه کتک مفصل بزنمت میخوری
قاشق از دستش گرفتم خوردم
جیمین:آجوما ات غذاشو تموم کرد بیارش تو اتاق من
و رفت تو اتاقش
چند مین بعد"
غذامو خوردم آجوما منو برد تو اتاق جیمین و خودش رفت
نگاهی بهم انداخت دستمو گرفت برد پایین
+منو کجا میبری؟
یهو رسیدیم یه جایی درشو باز کرد باغ عمارت بود یهو لبخندی رو لبم نشست
+اینجا چه قشنگه
جیمین:اره نگاه کن همش گلای مورد علاقه تویه
نگاهی به جلوم کرد وایی همش گلای مشکی و قرمز بود یه تابی بود رفتم روش نشستم
جیمین:هع یاد اون موقع ها افتادم که فکر میکردی من مردم برام رز سفید میاوردی
+تو از کجا میدونی؟
جیمین:من همیشه تورو زیر نظر داشتم حرفایی بهم میزدی همشو گوش میکردم
اینو باغ فقد مخصوص تو درست کردم
+هوم مرسی
...
پارت⁸
حمایت؟
چطور بود؟
پارت⁸
...
یهو چشمام باز کرد شب بود لورا اومد داخل
لورا:بلخره بیدار شدی؟
+هوم
لورا:شام میخوری
+نه
جیمین:نمیخواد بهش چیزی بدی
لورا:آخه..
جیمین:آخه نداریم
و رفت
+راست میگه چیزی بهم نده حیفش میمیرم راحت میشم
لورا:یااا ات
+میشه بری بیرون؟
باشه ای گفت و رفت
...
³هفته بعد"
هیچی تو ³ هفته نخورم نمیدونم چجوری زندم بی جون روی تخت نشسته بودم با داد جیمین به خودم اومدم
جیمین:گمشو بیا پایین چیزی بخورم
چیزی نگفتم یهو در با شدت باز شد
جیمین:مگه با تو نیستم
آروم جواب دادم
+نمیخوام
اومد بلندم کرد برد پایین گذاشتم رو صندلی
جیمین:دهنتو باز کن
قاشق گرفت سمت دهنم
+ولم کن نمیخورم
جیمین:یه کتک مفصل بزنمت میخوری
قاشق از دستش گرفتم خوردم
جیمین:آجوما ات غذاشو تموم کرد بیارش تو اتاق من
و رفت تو اتاقش
چند مین بعد"
غذامو خوردم آجوما منو برد تو اتاق جیمین و خودش رفت
نگاهی بهم انداخت دستمو گرفت برد پایین
+منو کجا میبری؟
یهو رسیدیم یه جایی درشو باز کرد باغ عمارت بود یهو لبخندی رو لبم نشست
+اینجا چه قشنگه
جیمین:اره نگاه کن همش گلای مورد علاقه تویه
نگاهی به جلوم کرد وایی همش گلای مشکی و قرمز بود یه تابی بود رفتم روش نشستم
جیمین:هع یاد اون موقع ها افتادم که فکر میکردی من مردم برام رز سفید میاوردی
+تو از کجا میدونی؟
جیمین:من همیشه تورو زیر نظر داشتم حرفایی بهم میزدی همشو گوش میکردم
اینو باغ فقد مخصوص تو درست کردم
+هوم مرسی
...
پارت⁸
حمایت؟
چطور بود؟
۶.۵k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.