دکتر مافیا پارت ۶
_______________
*پرش زمانی به چند روز بعد*
ویو کوک
چرا دقیقا زمانی که تهیونگ باید استراحت کنه باید کلی کار پیش بیاد؟
بهش هرچی هم میگم استراحت کنه قبول نمیکنه
به ا/ت زنگ زدم گفت که باید استراحت کنه ولی این مگه گوش میکرد
امروز دوباره از حال رفت
گفتم شاید دوباره بخیه اش باز شده ولی نگاه کردم مشکلی نبود به ا/ت زنگ زدم کع گفت سریع میاد
ا/ت ویو
چند روزی گذشته و کوک چندروزیه که همش بهم زنگ میزنه میگه باید چیکار کنه تهیونگ اصلا استراحت نمیکنه و کار میکنه و هر روز هم حالش بد میشه
هوففف پسره ی کله شق
امروز بهم زنگ زد و گفت دوباره از حال رفته وسایلم رو برداشتم و یه لباس پوشیدم و رفتم به عمارت
رفتم اتاق بخیه اش رو نگاه کردم سالم بود ولی بازش کردم زخمش کامل خوب شده بود پس مشکل چیه؟ (تو دکتری من بدونم؟
ا/ت : آره ولی تویی که داری این داستان رو مینویسی
ادمین: تو رو اگه تو یه قسمت نکشم ادمین نیستم(اروم))
بعد از چند دقیقه معاینه دید خوشبختانه چیزی نیست و فقط خستگی کاره کار های لازمه رو کرد و رفت پایین
کوک: حالش......
ا/ت: خوبه فقط واسه خستگی کاره همین طور که همش گفتم باید استراحت کنه و زخمش هم خوب شده بخیه اش رو باز کردم
کوک: باشه ممنون
ا/ت: خواهش میکنم
تا بیدار شه میمونم البته اگه مشکلی نیست
کوک: نه راحت باش
*بعد چندمین *
ا/ت ویو
رفتم بالا دیدم تهیونگ بیدار شده
تهیونگ: بازم تو مگه قرار نبود اگه بمیرم هم دیگه نیایی (جدی)
ا/ت : اون موقعه عصبی بودم یه چی گفتم وگرنه من دکترم نمیتونم بیمار هام رو تنها بزارم
تهیونگ: باشه(جدی)
کوک : داش بیدار شدی
تهیونگ: نه خوابم نمیبینی
کوک: کم نمک بریز خوب من برم تو خوبی استراحت کنی
تهیونگ: وایسا ا/ت میشه بری بیرون
ا/ت: باشه
کوک: چی شده
تهیونگ : دکتر شخصیم مرده درسته؟
کوک: آره سر یکی از دعواها
صبر کن نکنه میخوای
تهیونگ: آره میخوام ا/ت رو دکتر شخصیم کنم فقط قبلش دربارش تحقیق کن
کوک: کردم
تهیونگ : کی ؟ چطوریه؟
کوک : اون روزی که تو خونه ی اون بودی دربارش تحقیق کردم
ا/ت ......
شرط :
۷ تا لایک
۷ تا کامنت
راستی بچه ها سر موضوع دیروز گفتم راهنماییم کنید به دختره که گفتن روش کراشم رفتم داستان رو گفتم دقیقتر همکلاسیم گفت😁دیروز نبود خبر نداشت بهش گفتم چی بهش بگم دیگه خودش رفت گفت
دختره جواب داد که میدونسته و همه ی اینا واسه فان بوده😐
وقتی اینو گفت هم خیالم راحت شد و هم احساس کردم یه چی خالی شد این یکی حس بدی داشت
ولی از حق نگذریم دختره با درکه باور نکرده😂🤦🏻♀️
ولی سر این داستان چند روز گریه کردم 🥲
*پرش زمانی به چند روز بعد*
ویو کوک
چرا دقیقا زمانی که تهیونگ باید استراحت کنه باید کلی کار پیش بیاد؟
بهش هرچی هم میگم استراحت کنه قبول نمیکنه
به ا/ت زنگ زدم گفت که باید استراحت کنه ولی این مگه گوش میکرد
امروز دوباره از حال رفت
گفتم شاید دوباره بخیه اش باز شده ولی نگاه کردم مشکلی نبود به ا/ت زنگ زدم کع گفت سریع میاد
ا/ت ویو
چند روزی گذشته و کوک چندروزیه که همش بهم زنگ میزنه میگه باید چیکار کنه تهیونگ اصلا استراحت نمیکنه و کار میکنه و هر روز هم حالش بد میشه
هوففف پسره ی کله شق
امروز بهم زنگ زد و گفت دوباره از حال رفته وسایلم رو برداشتم و یه لباس پوشیدم و رفتم به عمارت
رفتم اتاق بخیه اش رو نگاه کردم سالم بود ولی بازش کردم زخمش کامل خوب شده بود پس مشکل چیه؟ (تو دکتری من بدونم؟
ا/ت : آره ولی تویی که داری این داستان رو مینویسی
ادمین: تو رو اگه تو یه قسمت نکشم ادمین نیستم(اروم))
بعد از چند دقیقه معاینه دید خوشبختانه چیزی نیست و فقط خستگی کاره کار های لازمه رو کرد و رفت پایین
کوک: حالش......
ا/ت: خوبه فقط واسه خستگی کاره همین طور که همش گفتم باید استراحت کنه و زخمش هم خوب شده بخیه اش رو باز کردم
کوک: باشه ممنون
ا/ت: خواهش میکنم
تا بیدار شه میمونم البته اگه مشکلی نیست
کوک: نه راحت باش
*بعد چندمین *
ا/ت ویو
رفتم بالا دیدم تهیونگ بیدار شده
تهیونگ: بازم تو مگه قرار نبود اگه بمیرم هم دیگه نیایی (جدی)
ا/ت : اون موقعه عصبی بودم یه چی گفتم وگرنه من دکترم نمیتونم بیمار هام رو تنها بزارم
تهیونگ: باشه(جدی)
کوک : داش بیدار شدی
تهیونگ: نه خوابم نمیبینی
کوک: کم نمک بریز خوب من برم تو خوبی استراحت کنی
تهیونگ: وایسا ا/ت میشه بری بیرون
ا/ت: باشه
کوک: چی شده
تهیونگ : دکتر شخصیم مرده درسته؟
کوک: آره سر یکی از دعواها
صبر کن نکنه میخوای
تهیونگ: آره میخوام ا/ت رو دکتر شخصیم کنم فقط قبلش دربارش تحقیق کن
کوک: کردم
تهیونگ : کی ؟ چطوریه؟
کوک : اون روزی که تو خونه ی اون بودی دربارش تحقیق کردم
ا/ت ......
شرط :
۷ تا لایک
۷ تا کامنت
راستی بچه ها سر موضوع دیروز گفتم راهنماییم کنید به دختره که گفتن روش کراشم رفتم داستان رو گفتم دقیقتر همکلاسیم گفت😁دیروز نبود خبر نداشت بهش گفتم چی بهش بگم دیگه خودش رفت گفت
دختره جواب داد که میدونسته و همه ی اینا واسه فان بوده😐
وقتی اینو گفت هم خیالم راحت شد و هم احساس کردم یه چی خالی شد این یکی حس بدی داشت
ولی از حق نگذریم دختره با درکه باور نکرده😂🤦🏻♀️
ولی سر این داستان چند روز گریه کردم 🥲
۱۲.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.