ا.ت:(سرفه)اره ت.تو اینجا چیکار میکنی؟فکر کردم رفتی بخوابی
ا.ت:(سرفه)اره ت.تو اینجا چیکار میکنی؟فکر کردم رفتی بخوابی
جیمین:من الان نمی خوام رو اهنگ جدیدم کار میکنم
ا.ت:(سرفه)اهنگ جدید؟
ا.ت:هنوز البومتون منتشر نشده اهنگ جدید
جیمین: ما از قبل برنامه ریزی داشتیم میدونی تا ماه بعد حداقل میتونم ده تا اهنگ بنویسم
ات:ده تا*تعجب
جیمین:اوهوم
ات:چجوری؟
جیمین:من از زندگیه روزمرم و اتفاقاتی که اخیرا برام افتاده الهام میگرم
ات:جالبه پس قراره منم تیکه ای از این اهنگ باشم؟*خنده ریز(شوخی کرد)
جیمین:صد در صد
ات:(سرفه)چی؟
جیمین:توی این چند روز من فقط تورو دیدم نمیتونم که انکارش کنم
ات:اها
ات:میگم شما چندوقته با داداشم کار میکنین؟
جیمین:بیست سی روز
ات: سی روز؟
ات:پس کی وقت کردین البومو بسازین؟
جیمین:تز نظرت بیست سی روز برای نوشتن بیستا تا اهنگ کمه اونم با سه تا نویسنده؟
ات:اها راست میگی
اینم از دومین قدم بازم ریدی حالا با خودش فکر میکنه من یه احمقم
ویو جیمین
ا.ت متفاوت بود هر اتفاقی میوفتاد به روی خودش نمیاورد عجیب و غریب بود کاراش افکارش رفتاراش ولی خب یه جورایی به جزئیات اهمیت میداد نمیدونم واقعا عجیب غریب رفتار میکرد تاحالا هیچ دهتری به بانکیه ا.ت ندیدم
ویو ا.ت
ا.ت:عام من میرم دیگه شب بخیر
جیمین:شب بخیر
رفتم تو اتاقم
رو تختم دراز کشیدم
...
صبح اروم اروم بیدار شدم یه راست رفتم تو اشپز خونه در یخچالو باز کردمو داشتم اب میخوردم که چشمم به جیمین افتاد که رو مبل نشسته بودو کتاب دستش بود ولی داشت بهم نگاه میکردم
داشت به ویه من نگاه میکرد
یه نگاهی به سرو وضعم کردم
چییی؟شلوارم کو؟(منحرف نشین شلوارک پاشه)
بدو بدو رفتم تو اتاق
پریدم رو تختم
ا.ت:اخه کی شلوارمو در اوردم
*فلش بک نصفه های شب*
خیلی گرمه از پایین تنه داشتم میسوختم غرق خواب بودم سریع سریع شلوارمو در اوردمو راحت شدم
*پایان فلش بک*
چطور ممکنه اخه
زود شلوارمو پام کردم
ا.ت:گوشیم کو گوشیم کووووو
وایستا!
رو.روی کابینته
نهه نه حالا چیکار کنم حالا چیکار کنم حالا چیکار کنم
نمیشه این وضع ترسناکهه
از لایه در پایین پله ها رو نگاه کردم جیمین نیست اخیش
اروم اروم و بی سرو صدا رفتم تو اشپز خونه
رو کابینتو دیدم
گوشیم کجاست؟همینجا بود که
...
جیمین:من الان نمی خوام رو اهنگ جدیدم کار میکنم
ا.ت:(سرفه)اهنگ جدید؟
ا.ت:هنوز البومتون منتشر نشده اهنگ جدید
جیمین: ما از قبل برنامه ریزی داشتیم میدونی تا ماه بعد حداقل میتونم ده تا اهنگ بنویسم
ات:ده تا*تعجب
جیمین:اوهوم
ات:چجوری؟
جیمین:من از زندگیه روزمرم و اتفاقاتی که اخیرا برام افتاده الهام میگرم
ات:جالبه پس قراره منم تیکه ای از این اهنگ باشم؟*خنده ریز(شوخی کرد)
جیمین:صد در صد
ات:(سرفه)چی؟
جیمین:توی این چند روز من فقط تورو دیدم نمیتونم که انکارش کنم
ات:اها
ات:میگم شما چندوقته با داداشم کار میکنین؟
جیمین:بیست سی روز
ات: سی روز؟
ات:پس کی وقت کردین البومو بسازین؟
جیمین:تز نظرت بیست سی روز برای نوشتن بیستا تا اهنگ کمه اونم با سه تا نویسنده؟
ات:اها راست میگی
اینم از دومین قدم بازم ریدی حالا با خودش فکر میکنه من یه احمقم
ویو جیمین
ا.ت متفاوت بود هر اتفاقی میوفتاد به روی خودش نمیاورد عجیب و غریب بود کاراش افکارش رفتاراش ولی خب یه جورایی به جزئیات اهمیت میداد نمیدونم واقعا عجیب غریب رفتار میکرد تاحالا هیچ دهتری به بانکیه ا.ت ندیدم
ویو ا.ت
ا.ت:عام من میرم دیگه شب بخیر
جیمین:شب بخیر
رفتم تو اتاقم
رو تختم دراز کشیدم
...
صبح اروم اروم بیدار شدم یه راست رفتم تو اشپز خونه در یخچالو باز کردمو داشتم اب میخوردم که چشمم به جیمین افتاد که رو مبل نشسته بودو کتاب دستش بود ولی داشت بهم نگاه میکردم
داشت به ویه من نگاه میکرد
یه نگاهی به سرو وضعم کردم
چییی؟شلوارم کو؟(منحرف نشین شلوارک پاشه)
بدو بدو رفتم تو اتاق
پریدم رو تختم
ا.ت:اخه کی شلوارمو در اوردم
*فلش بک نصفه های شب*
خیلی گرمه از پایین تنه داشتم میسوختم غرق خواب بودم سریع سریع شلوارمو در اوردمو راحت شدم
*پایان فلش بک*
چطور ممکنه اخه
زود شلوارمو پام کردم
ا.ت:گوشیم کو گوشیم کووووو
وایستا!
رو.روی کابینته
نهه نه حالا چیکار کنم حالا چیکار کنم حالا چیکار کنم
نمیشه این وضع ترسناکهه
از لایه در پایین پله ها رو نگاه کردم جیمین نیست اخیش
اروم اروم و بی سرو صدا رفتم تو اشپز خونه
رو کابینتو دیدم
گوشیم کجاست؟همینجا بود که
...
۴.۸k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.