Colored stars
part ①③
پ مکالمه
نشستم رو مبل و صبر کردم تا خانم کیم بیاد تو گوشیم بودم که زنگو زدن رفتم سمت در که خانم کیم با مامانم با عجله رفتن بالا
یونا: تهیونگ اروم باش هیس ببین من اینجام
درو بستمو رفتم بالا
رونا: کوک عقب وایسا
یونا: الات کیو میخوای اشاره کن فقط همین
به من اشاره کرد
یونا: باشه بهت میدمش فقط اروم باش و تکون نخور
اروم رفتم سمت تهیونگ و کنارش نشستم
یونا: کوک بهت ارامبخش میدم وقتی دیدی حالش بده بهش تزریق کن اون اصلا حالش خوب نیست
رفتن از اتاق بیرون
کوک: تهیونگ خوبی
ته: اهوم
کوک: مطمئن باشم
ته: اره
کوک: چه اتفاقی برات افتاده چرا تغییر مود دادی
ته: نمیدونم
کوک: چرا منو دوست داری
ته: چون خیلی کیوت و ارومی باکسی دعوا نمیکنی و... شنیدی میگن قطب های مخالف همو جذب می کنن خب منو تو مخالف همیم من وحشتناکم همه ازم میترسن حتی رئیسمم ازم پیروی میکنه
کوک: چطوری این بیماری بهت منتقل شد؟ تهیونگ خوابی
ته: من تهیونم تهیون وقتی پنج سالم بود بر اثر سرطان مردم و یه شب که تهیونگ حالش خیلی بد بود روح من بهش انتقال یافت و هیچ کس اینو به غیر از تو و اون نمیدونه
کوک: اون خیلی درد میکشه وقتی بهش متنقل میشی
ته: من فقط زمانی که خیلی عصبانیه برای ارامشش ضاحر میشم.... جونگکوک!
الان من دیگه باید برم تا روح تهیونگ برگرده
♡ دقایقی بعد ♡
کوک: تهیونگ تهیونگ خوبی
ته: آ اره خوبم تو خوبی اتفاقی که برات نیوفتاده
کوک: نه اتفاقی نیوفتاده خوبم نگا خوب خوب " خنده "
که ولو شد کف زمین
کوک.: مطمئنی خوبی؟
ته: اره خوشحالم که حالت خوبه
یونا: تهیونگ قرار نیست الان بگی تو چطوری این بیماری رو داری
ته: نه
رونا: کوک تو نمیدونی
کوک: نه چیو باید بدونم
یونا؛ یه وقتی میفهمم کیم تهیونگ
رفتن بیرون
ته: تو میدونی
کوک: اره بهم گفت
ته: خوبه تهیون خوشم اومد
کوک.: سرت درد نمیکنه
ته: خوبم پاپی خوبم
کوک: پاپی؟
ته: خوشت نیومد؟
کوک: چون همیشه بهم میگفتی نعنا این برام عجیب بود
ته: دوست دارم بیشتر از دیروز کمتر از فردا
کوک: چه جمله ی عجیبی
ته: میای بخوابیم؟
کوک: نباید بری سر کار
یونا: تهیونگ به رئیست گفتم نباید بری سرکار اوکی " داد "
ته: باشه فهمیدم
کوک: پس میدونی هر وقت این اتفاق برات میوفته مامانت به رئیست زنگ میزنه که نری
که بلند شدو بغلم کرد و گذاشتم رو تخت خودش و روم خیمه زد
کوک: تـ.... تهیونگ....
بوسیدم
♡ سه مین بعد ♡
ته: خیلی لبات خوش مزست
کوک: " سرخ شده "
ته: عهههه پاپی از من و کارا خمالت نکش
کوک: گوفسند " لباشد داده جلو "
ته: چی چی
کوک: گوفسند
ته: گوفسند یا گوسفند
کوک: گـ و فـ سـ نـ د
ته: بخواب من خوابم میاد
کوک. توکه همش خوابی
ته: میخوای به
کوک: منم خوابم میاد بگیر بخواب
تهیونگو بغل کردم
ته:
پ مکالمه
نشستم رو مبل و صبر کردم تا خانم کیم بیاد تو گوشیم بودم که زنگو زدن رفتم سمت در که خانم کیم با مامانم با عجله رفتن بالا
یونا: تهیونگ اروم باش هیس ببین من اینجام
درو بستمو رفتم بالا
رونا: کوک عقب وایسا
یونا: الات کیو میخوای اشاره کن فقط همین
به من اشاره کرد
یونا: باشه بهت میدمش فقط اروم باش و تکون نخور
اروم رفتم سمت تهیونگ و کنارش نشستم
یونا: کوک بهت ارامبخش میدم وقتی دیدی حالش بده بهش تزریق کن اون اصلا حالش خوب نیست
رفتن از اتاق بیرون
کوک: تهیونگ خوبی
ته: اهوم
کوک: مطمئن باشم
ته: اره
کوک: چه اتفاقی برات افتاده چرا تغییر مود دادی
ته: نمیدونم
کوک: چرا منو دوست داری
ته: چون خیلی کیوت و ارومی باکسی دعوا نمیکنی و... شنیدی میگن قطب های مخالف همو جذب می کنن خب منو تو مخالف همیم من وحشتناکم همه ازم میترسن حتی رئیسمم ازم پیروی میکنه
کوک: چطوری این بیماری بهت منتقل شد؟ تهیونگ خوابی
ته: من تهیونم تهیون وقتی پنج سالم بود بر اثر سرطان مردم و یه شب که تهیونگ حالش خیلی بد بود روح من بهش انتقال یافت و هیچ کس اینو به غیر از تو و اون نمیدونه
کوک: اون خیلی درد میکشه وقتی بهش متنقل میشی
ته: من فقط زمانی که خیلی عصبانیه برای ارامشش ضاحر میشم.... جونگکوک!
الان من دیگه باید برم تا روح تهیونگ برگرده
♡ دقایقی بعد ♡
کوک: تهیونگ تهیونگ خوبی
ته: آ اره خوبم تو خوبی اتفاقی که برات نیوفتاده
کوک: نه اتفاقی نیوفتاده خوبم نگا خوب خوب " خنده "
که ولو شد کف زمین
کوک.: مطمئنی خوبی؟
ته: اره خوشحالم که حالت خوبه
یونا: تهیونگ قرار نیست الان بگی تو چطوری این بیماری رو داری
ته: نه
رونا: کوک تو نمیدونی
کوک: نه چیو باید بدونم
یونا؛ یه وقتی میفهمم کیم تهیونگ
رفتن بیرون
ته: تو میدونی
کوک: اره بهم گفت
ته: خوبه تهیون خوشم اومد
کوک.: سرت درد نمیکنه
ته: خوبم پاپی خوبم
کوک: پاپی؟
ته: خوشت نیومد؟
کوک: چون همیشه بهم میگفتی نعنا این برام عجیب بود
ته: دوست دارم بیشتر از دیروز کمتر از فردا
کوک: چه جمله ی عجیبی
ته: میای بخوابیم؟
کوک: نباید بری سر کار
یونا: تهیونگ به رئیست گفتم نباید بری سرکار اوکی " داد "
ته: باشه فهمیدم
کوک: پس میدونی هر وقت این اتفاق برات میوفته مامانت به رئیست زنگ میزنه که نری
که بلند شدو بغلم کرد و گذاشتم رو تخت خودش و روم خیمه زد
کوک: تـ.... تهیونگ....
بوسیدم
♡ سه مین بعد ♡
ته: خیلی لبات خوش مزست
کوک: " سرخ شده "
ته: عهههه پاپی از من و کارا خمالت نکش
کوک: گوفسند " لباشد داده جلو "
ته: چی چی
کوک: گوفسند
ته: گوفسند یا گوسفند
کوک: گـ و فـ سـ نـ د
ته: بخواب من خوابم میاد
کوک. توکه همش خوابی
ته: میخوای به
کوک: منم خوابم میاد بگیر بخواب
تهیونگو بغل کردم
ته:
۸.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.