شرکت اقای کیم
#شرکت_اقای_کیم
#part25
"ویو ات"
چی کار کنم حالا ؟؟؟من که نمیتونم کارم و توی شرکت ول کنم و بیام پیش این الدنگ کار کنم !
ولش...فعلا نمیتونم بهش فک کنم!
سوار ماشین شدم و رانندگی کردم به سمت خونه ی جونگ کوک...
البته قبلش کنار یه رستوران نگه داشتم و برای شام غذا گرفتم
***
ظرفا رو جمع کردم و رفتم توی اشپزخونه
جونگ کوک:نگفتی،چه جوری تصادف کردی ؟؟؟
ات:چه جوری نداره که...داشتم با تلفن حرف میزدم و خوردم به یه ماشین.
جونگ کوک:انوقت خسارتش چی شد ؟؟؟
کلافه گفتم
ات:چند بار میپرسی کوککک؟؟مرده انقدر ثروت داشت که به خسارت نیاز نداشت!
جونگ کوک:پس..
تا اومد بقیه حرفش و بزنه گفتم
ات:بیا دیگه این بحث و ادامه ندیم!...
جونگ کوک:خیله خب،راستی!من از فردا میرم شرکت
ات:چی ؟؟؟؟عمرا اگه بزارم!تو هنوز سلامتی کتملت و به دست نیاوردی!!!
جونگ کوک:کار های شرکت خیلی عقب افتاده...بعدشم...من الان خوبم!
ات:من فردا میرم و...
نزاشت جملم و کامل بگم و پرید وسط حرفم
کوک:نع!(داد)
با یه حالت سوالی نگاش کردم که سریع گفت"منظورم اینه که،من..من به تو نیاز دارم!یعنی،اگه من نرم...تو هم حق نداری بری و باید پیش من بمونی،عام!خب..."
خندیدم
ات:امپراطور که به یه خدمتکار ساده نیاز نداره!داره ؟
خندید
جونگ کوک:از دست تو!
#part25
"ویو ات"
چی کار کنم حالا ؟؟؟من که نمیتونم کارم و توی شرکت ول کنم و بیام پیش این الدنگ کار کنم !
ولش...فعلا نمیتونم بهش فک کنم!
سوار ماشین شدم و رانندگی کردم به سمت خونه ی جونگ کوک...
البته قبلش کنار یه رستوران نگه داشتم و برای شام غذا گرفتم
***
ظرفا رو جمع کردم و رفتم توی اشپزخونه
جونگ کوک:نگفتی،چه جوری تصادف کردی ؟؟؟
ات:چه جوری نداره که...داشتم با تلفن حرف میزدم و خوردم به یه ماشین.
جونگ کوک:انوقت خسارتش چی شد ؟؟؟
کلافه گفتم
ات:چند بار میپرسی کوککک؟؟مرده انقدر ثروت داشت که به خسارت نیاز نداشت!
جونگ کوک:پس..
تا اومد بقیه حرفش و بزنه گفتم
ات:بیا دیگه این بحث و ادامه ندیم!...
جونگ کوک:خیله خب،راستی!من از فردا میرم شرکت
ات:چی ؟؟؟؟عمرا اگه بزارم!تو هنوز سلامتی کتملت و به دست نیاوردی!!!
جونگ کوک:کار های شرکت خیلی عقب افتاده...بعدشم...من الان خوبم!
ات:من فردا میرم و...
نزاشت جملم و کامل بگم و پرید وسط حرفم
کوک:نع!(داد)
با یه حالت سوالی نگاش کردم که سریع گفت"منظورم اینه که،من..من به تو نیاز دارم!یعنی،اگه من نرم...تو هم حق نداری بری و باید پیش من بمونی،عام!خب..."
خندیدم
ات:امپراطور که به یه خدمتکار ساده نیاز نداره!داره ؟
خندید
جونگ کوک:از دست تو!
۳.۵k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.