بعد چندین ماه و شب و روز و ساعت ها باهم بودنمان و چرخیدن
بعد چندین ماه و شب و روز و ساعت ها باهم بودنمان و چرخیدن پروانه ها به دورمان ، رقصیدنشان به افتخارمان ... غنج رفتن دلم برای چشمانت ... برای لبخندت جنگیدم جنگیدم .. بارها شکست خوردم اما برای آن زیبایی لبخندت امید داشتم و دوباره جنگیدم برای ما جنگیدم ... جنگیدم ک نگویی تو تلاش نکردی ،.. جنگیدم ک بمانی برایم .. با زمین و زمان با روحم با خودم جنگیدم .. برنده شدنم چه فایده ای برایم داشت وقتی در آغوشم نیستی ... جانان من ، همه اینا خواب بود ؟ من برای تو جز هیچ و دگر هیچ، هیچ چیز نبودی .. مگر ندیدی اشک هایم را ، جنگ هایم را ،
غم هایم را ، عاشق بودنم را ندیدی ؟!
من برای داشتن قلبت و خنده هایت برای چشمانت و برای نبضت برای بغل کردنت اینقدر خون دل خوردم فراموشم کردی ..
شاید مقصر تو نبودی مقصر من بودم ک ما ساختم از قلب بی مهرت ،
زمین و زمان یک شبه دست به یکی کردن مایی وجود نداشته باشه ..
رهایم کردی در میان دردهایم به خود بپیچم رهایم کردی با قلبی به اندازه شیشه های ریز ریز شده ... رهایم کردی و من هنوز امید دارم برای بدست آوردن آن دلی ک برای من نیست ، ...
مرا بخاطر عاشق بودنم ببخش ..
غم هایم را ، عاشق بودنم را ندیدی ؟!
من برای داشتن قلبت و خنده هایت برای چشمانت و برای نبضت برای بغل کردنت اینقدر خون دل خوردم فراموشم کردی ..
شاید مقصر تو نبودی مقصر من بودم ک ما ساختم از قلب بی مهرت ،
زمین و زمان یک شبه دست به یکی کردن مایی وجود نداشته باشه ..
رهایم کردی در میان دردهایم به خود بپیچم رهایم کردی با قلبی به اندازه شیشه های ریز ریز شده ... رهایم کردی و من هنوز امید دارم برای بدست آوردن آن دلی ک برای من نیست ، ...
مرا بخاطر عاشق بودنم ببخش ..
۱.۹k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.