مشب مراسم باشکوه که هر سال بین مافیا ها بر گزار میشه هست
مشب مراسم باشکوه که هر سال بین مافیا ها بر گزار میشه هست اما امسال با یه فرق اونم اینه که من به جای پدرم میرم پدرم پارسال توی مراسم بایکی از مافیاهای قدرتمند دعوا میکنه و کشته میشه پدرم و دشمنش جئون روی هم اسلحه می کشن و همزمان هر دو یک دیگرو می زنن اما گلوله به قلب پدرم ومال جئون به بازوش خورد و من که دختر بزرگ خانواده هستم چون پدرم وارث پسری نداشت و تنها دو دختر داشت و زنش یعنی مادرم رو وقتی بچه بودیم از دست دادیم پس من جانشینش شدم ولی بقیه فکر میکنن که من پسر هستم والان یک ساله که باند پدرمو اداره میکنم و تونستم توی این یک سال موفقیت های زیادی به دست بیارم و خیلی از باند های دیگه رو نابود کنمو هدف بعدیم نابود کردن جئونه چون الان به قدری قدرتمندم که حتی جئون هم نمیتونه مقابلم وایسته اما دسته کم گرفتن جئون ها شوخی بر دار نیست اون ها قدرت و البته تجربه زیادی دارن که منو به ترس میندازه اما من خودم وارد این راه شدم پس تا اخرش باید برم..... کسی هویت منو نمیدونه پس قرار امشب از چهرم رو نمایی کنم
(از دفتر کارم بیرون اومدم بکهیون که دست راستم و دوست چند سالمه برام اطلاعاتی اورد که در مورد هر کدوم از مافیا های داخل مراسم بود تا اونجا هر وقت حر فی زدن سر کوبشون کنم)
/ا.ت من همراهت میام اما اونجا افراد خطر ناکی هستن و از همه مهم تر جئون و پسرش اون ها ....
میدونم بکهیون میدونم اون ها خطر ناکن(مکثی کرد و نیشخندی مرموزانه زد )اما میدونی که منم به اندازه اون ها خطر ناکم
(بکهیون که میدونست اون هر وقت حرفی بزنه اطمینان کامل بهش داره پس لب زد)
/باید ازت تر سید ا.ت
(با همون نیشخند ادامه داد)من تا حالا کاری بدون برنامه ریزی انجام دادم
/(بدون مکث جواب داد) نه
خوبه پس امشب باید خوب به خودمون برسیم
/(بکهیون تک خنده ای به فرد شجاع رو بروش کرد)درسته
..............
(دوش ده مینی گرفتم و لباسی که چندساعت بود که برای امشب اماده اش کرده بودم رو پوشیدم(عکس لباسش رو میزارم ) یک میکاپ لایت و زیبا کردم و مو هام رو جمع کردم و در اخر عطر خوش بوم که از چند متری ادمو جذب می کرد زدم به ساعت نگاه کردم که ده دقیقه مونده بود اما چون قرار بود ورود من با شکوه باشه اخر از همه میرم از اتاق اومدم بیرون )
سوا من دارم میرم
×اووووو نونا عجب جیگری شدی
هی شلوغش نکن دارم برای کار مهمی میرم از خونه بیرون نمیری و مراقب خودتم باش شاید دیر بر گردم
× (پوفی از کلافه گی زد)نونا من بچه نیستم
چرا هنوز یه بچه ای پس بیرون نرو(جدی)
×نوناااااا
همین که گفتم
×اوففف باشه پس به دوستم میگم بیاد
اوکی ولی مراقب باش
×باشه خداحافظ
(از دفتر کارم بیرون اومدم بکهیون که دست راستم و دوست چند سالمه برام اطلاعاتی اورد که در مورد هر کدوم از مافیا های داخل مراسم بود تا اونجا هر وقت حر فی زدن سر کوبشون کنم)
/ا.ت من همراهت میام اما اونجا افراد خطر ناکی هستن و از همه مهم تر جئون و پسرش اون ها ....
میدونم بکهیون میدونم اون ها خطر ناکن(مکثی کرد و نیشخندی مرموزانه زد )اما میدونی که منم به اندازه اون ها خطر ناکم
(بکهیون که میدونست اون هر وقت حرفی بزنه اطمینان کامل بهش داره پس لب زد)
/باید ازت تر سید ا.ت
(با همون نیشخند ادامه داد)من تا حالا کاری بدون برنامه ریزی انجام دادم
/(بدون مکث جواب داد) نه
خوبه پس امشب باید خوب به خودمون برسیم
/(بکهیون تک خنده ای به فرد شجاع رو بروش کرد)درسته
..............
(دوش ده مینی گرفتم و لباسی که چندساعت بود که برای امشب اماده اش کرده بودم رو پوشیدم(عکس لباسش رو میزارم ) یک میکاپ لایت و زیبا کردم و مو هام رو جمع کردم و در اخر عطر خوش بوم که از چند متری ادمو جذب می کرد زدم به ساعت نگاه کردم که ده دقیقه مونده بود اما چون قرار بود ورود من با شکوه باشه اخر از همه میرم از اتاق اومدم بیرون )
سوا من دارم میرم
×اووووو نونا عجب جیگری شدی
هی شلوغش نکن دارم برای کار مهمی میرم از خونه بیرون نمیری و مراقب خودتم باش شاید دیر بر گردم
× (پوفی از کلافه گی زد)نونا من بچه نیستم
چرا هنوز یه بچه ای پس بیرون نرو(جدی)
×نوناااااا
همین که گفتم
×اوففف باشه پس به دوستم میگم بیاد
اوکی ولی مراقب باش
×باشه خداحافظ
۵.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.