برادران من✧
برادران من✧
my brothers✧
[Part12]
+آره ممنونم خیلی کمکم کردی
®باشه خداحافظ
ویوی ا/ت
از خونه ی هوسوک رفتم میخوام برم خونه و ورقه ی آزمایش خونی که برای کوک دادنو بر دارم مو خودمم آزمایش خون بدم و ببینم واقعا بچشونم یانه
(پرش به یک روز بعد)
جواب آزمایش اومد و همون تور که فکر میکردم من بچه ی اونا نیستم امشب میخوام از مامان و بابام دلیل این کارشونو بپرسم و اینکه چرا بهم حقیقتو نگوفتن
علامت ها:
مامان§
بابا#
ته-
ا/ت+
موقع شام
+مامان بابا و ته میخوام یه چیزی بهتون نشون بدم(برگه ی آزمایشو در میاره و میده به بابا)
#عم عممم
§.....
-فهمید(زیر لب)
+خب من ازتون توضیح میخوام که چرا به من راستشو نگفتید
§چطوری باید راستشو میگفتیم ؟
+نمی دونم
#خب میدونی گفتنش واسه تو راهته
-دقیقا
+باشه ولی الان ازتون میخوام بهم بگید که پدر و مادر واقعی من کین؟
-اینو گذاشته بودیم برای روز تولدت بهت بگیم یعنی تولد ۱۸سالگیت دقیقا دو ماه دیگه
+ولی من الان میخوام بدونم
-دوماه دیگه صبر کن بعدش
+ولی نمی خوام دو ماه دیگم پیش آدمایی که باهاشون هیچ نسبتی ندارم بگزرونم
-خب برو خونه ی دوستات
+باشه
ویوی ا/ت
اصلا ناراحت نبودم نمی دونم چرا
وسایلمو داخل سه تا چمدون جا کردم و زنگ زدم به چنتا دوستام که گفتن نمی تونن برای دوماه
چاره ای نداشتم زنگ زدم به کوک و قضیه رو براش توضیح دادم اونم. گفت تا هر وقت دلم خواست میتونم تو خونش بمونم
و گفت که نیم ساعت دیگه میاد دنبالم
(ا/ت برای کوک لوکیشن فرستاده )
my brothers✧
[Part12]
+آره ممنونم خیلی کمکم کردی
®باشه خداحافظ
ویوی ا/ت
از خونه ی هوسوک رفتم میخوام برم خونه و ورقه ی آزمایش خونی که برای کوک دادنو بر دارم مو خودمم آزمایش خون بدم و ببینم واقعا بچشونم یانه
(پرش به یک روز بعد)
جواب آزمایش اومد و همون تور که فکر میکردم من بچه ی اونا نیستم امشب میخوام از مامان و بابام دلیل این کارشونو بپرسم و اینکه چرا بهم حقیقتو نگوفتن
علامت ها:
مامان§
بابا#
ته-
ا/ت+
موقع شام
+مامان بابا و ته میخوام یه چیزی بهتون نشون بدم(برگه ی آزمایشو در میاره و میده به بابا)
#عم عممم
§.....
-فهمید(زیر لب)
+خب من ازتون توضیح میخوام که چرا به من راستشو نگفتید
§چطوری باید راستشو میگفتیم ؟
+نمی دونم
#خب میدونی گفتنش واسه تو راهته
-دقیقا
+باشه ولی الان ازتون میخوام بهم بگید که پدر و مادر واقعی من کین؟
-اینو گذاشته بودیم برای روز تولدت بهت بگیم یعنی تولد ۱۸سالگیت دقیقا دو ماه دیگه
+ولی من الان میخوام بدونم
-دوماه دیگه صبر کن بعدش
+ولی نمی خوام دو ماه دیگم پیش آدمایی که باهاشون هیچ نسبتی ندارم بگزرونم
-خب برو خونه ی دوستات
+باشه
ویوی ا/ت
اصلا ناراحت نبودم نمی دونم چرا
وسایلمو داخل سه تا چمدون جا کردم و زنگ زدم به چنتا دوستام که گفتن نمی تونن برای دوماه
چاره ای نداشتم زنگ زدم به کوک و قضیه رو براش توضیح دادم اونم. گفت تا هر وقت دلم خواست میتونم تو خونش بمونم
و گفت که نیم ساعت دیگه میاد دنبالم
(ا/ت برای کوک لوکیشن فرستاده )
۳.۴k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.