پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part14
که دیدم هریو هرماینو رون بدو بدو اومدن طرفم بلندم کردن میخواستن کمکم کنن برم اتاقم منم راهو بهوشن نشون دادم رسیدیم در اتاقم چوب دستیمو در اوردم گفتم باز شو در اتاق باز شدو بچه ها اومدن تو
رون: وااای خدای من چه اتاق قشنگی شبیه اتاقای قصره
هری: اره پسر خیلی خوبه
هرماینی: همه وسایلاش خیلی قشنگن به ادم حس خیلی خوبی میده
کمکم کرد خوابیدم روتخت منم تعارف کردن بشینن رو مبلا که نشستن
هری: چیزی لازم نداری؟
: نه ممنون خوبم
هری: باش پس چیزی نیاز داشتی بگو
: اهم
هرماینی: عاا ببهشید میتونم کتاب خونه رو نگاه کنم؟
: البته، راحت باش عزیزم
هرماینی: ممنون.. بلند شدو رف سمت کتابخونه
رون: خدای من تو اینجاهم دس از کتاب نمیکشی خانم دانشمند
هرماینی: خفه شو به تو ربطی نداره
رون: گگگگگ
: رون تو چیکار به اون داری بذار هرجور که دوس داره کاراشون انجام بده
رون: اووف باش بابا حالا من یه چیزی گفتم..
هرماینی: واآااای
هرسه تای ما: چی شد؟؟
هرماینی: خدایا باورم نمیشههه کتاب گیاهان جنگل ممنوعه خیلی وقته دنبالشم پس اینجا بوددد
رون: باش بابا تو هم فک کردم اتفاقی واست افتاد
هرماینی: اوفف تو هم که.... ماری میتونم اینو ازت قرض بگیرم؟
: البته که میتونی
هرماینی: واقعا ممنونم، توهمه این کتابارو خوندی؟
: اره همشو هرچی که تا به حال خوندم و برام خیلی لذت بخش بود یواشکی اوردم اینجا
هرماینی: اها چقد خوب..
هری: ماری میشه یه سوالی بپرسم؟
: اره.....
#part14
که دیدم هریو هرماینو رون بدو بدو اومدن طرفم بلندم کردن میخواستن کمکم کنن برم اتاقم منم راهو بهوشن نشون دادم رسیدیم در اتاقم چوب دستیمو در اوردم گفتم باز شو در اتاق باز شدو بچه ها اومدن تو
رون: وااای خدای من چه اتاق قشنگی شبیه اتاقای قصره
هری: اره پسر خیلی خوبه
هرماینی: همه وسایلاش خیلی قشنگن به ادم حس خیلی خوبی میده
کمکم کرد خوابیدم روتخت منم تعارف کردن بشینن رو مبلا که نشستن
هری: چیزی لازم نداری؟
: نه ممنون خوبم
هری: باش پس چیزی نیاز داشتی بگو
: اهم
هرماینی: عاا ببهشید میتونم کتاب خونه رو نگاه کنم؟
: البته، راحت باش عزیزم
هرماینی: ممنون.. بلند شدو رف سمت کتابخونه
رون: خدای من تو اینجاهم دس از کتاب نمیکشی خانم دانشمند
هرماینی: خفه شو به تو ربطی نداره
رون: گگگگگ
: رون تو چیکار به اون داری بذار هرجور که دوس داره کاراشون انجام بده
رون: اووف باش بابا حالا من یه چیزی گفتم..
هرماینی: واآااای
هرسه تای ما: چی شد؟؟
هرماینی: خدایا باورم نمیشههه کتاب گیاهان جنگل ممنوعه خیلی وقته دنبالشم پس اینجا بوددد
رون: باش بابا تو هم فک کردم اتفاقی واست افتاد
هرماینی: اوفف تو هم که.... ماری میتونم اینو ازت قرض بگیرم؟
: البته که میتونی
هرماینی: واقعا ممنونم، توهمه این کتابارو خوندی؟
: اره همشو هرچی که تا به حال خوندم و برام خیلی لذت بخش بود یواشکی اوردم اینجا
هرماینی: اها چقد خوب..
هری: ماری میشه یه سوالی بپرسم؟
: اره.....
۱.۹k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.