آروم سنجاب کوچولوش رو رو تخت گذاشت و بوسه ای روی موهای نر
آروم سنجاب کوچولوش رو رو تخت گذاشت و بوسه ای روی موهای نرمش گذاشت
تو این فکر بود که چجوری بهش بگه؟
*پرش به فردا صبح
جیسونگ ویو
آروم چشماشو وا کرد و لینو رو کنار خودش دید
ازش عصبانی بود.....باهاش قهر بود.......بعد از لحظه ای نگاه های سنگینی روی خودش احساس کرد
برگشت و دید لینو عه
-صب بخیر سنجاب کوچولو
+توضیح میخوام
-از چی؟
+خودتو به اون راه نزن(بغض)
-...............
+من عاشقت بودم....اما تو چی؟با یه پیام"ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم"رسما باهام کات کردی
-پدرو مادرم....
-اونا مجبورم کردن
+دلیل بالا تر از این نداشتی؟هه*پوزخند
-من مجبور بودم!!اونا فهمیدن و منو به یه شهر دیگه فرستادن تا اونجا کار کنم..همین دیروز از بوسان برگشتم!!
تو این فکر بود که چجوری بهش بگه؟
*پرش به فردا صبح
جیسونگ ویو
آروم چشماشو وا کرد و لینو رو کنار خودش دید
ازش عصبانی بود.....باهاش قهر بود.......بعد از لحظه ای نگاه های سنگینی روی خودش احساس کرد
برگشت و دید لینو عه
-صب بخیر سنجاب کوچولو
+توضیح میخوام
-از چی؟
+خودتو به اون راه نزن(بغض)
-...............
+من عاشقت بودم....اما تو چی؟با یه پیام"ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم"رسما باهام کات کردی
-پدرو مادرم....
-اونا مجبورم کردن
+دلیل بالا تر از این نداشتی؟هه*پوزخند
-من مجبور بودم!!اونا فهمیدن و منو به یه شهر دیگه فرستادن تا اونجا کار کنم..همین دیروز از بوسان برگشتم!!
۳.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.