قسمت اول...
قسمت اول...
ماجرایی خواندنی از عنایت امام رضا(ع) به مرد ژاپنی
علی پنجره را باز کرد و به آسمان که مانند قیر سیاه بود چشم دوخت. همه جا را تاریکی و سکوت فرا گرفته بود و او با خود میاندیشید که هرگز آسمان را اینقدر سیاه ندیده است.
با آنکه تازه اوایل پاییز بود اما احساس کرد هوا سرمای آزار دهندهای دارد و ایستادن در این فضا او را دلتنگتر میکند و بدتر از آن اینکه اگر سرما بخورد، دردسرهایش چند برابر میشود، خصوصاً در این شهر غریب که هیچ خویش و آشنایی نداشت تا از او پرستاری و مراقبت کند.
* سایتی سرشار از نام امام رضا(ع) در کشور ژاپن
پنجره را که بست به فکرش رسید که یک فنجان قهوه برای خودش بریزد و حالا که بیخوابی به سرش زده و حوصله هیچ کاری را ندارد، خودش را با گشت زدن در دنیای اینترنت سرگرم کند. این کار لااقل این حسن را داشت که تا حدودی تنهایی او را پر میکرد و برای تقویت زبانش هم بد نبود.
علی یک سال پیش برای ادامه تحصیل به ژاپن آمده بود و پس از اقامتی کوتاه در «توکیو» به شهر «سایتاما» آمده بود تا در کنار کار در یک شرکت بتواند در رشته تخصصی مورد علاقهاش درس بخواند.
در آغاز آنچنان همه چیز برایش تازگی داشت که فکر نمیکرد روزی فرا برسد که هزار بار احساس غربت کند و حسرت بازگشت هر دقیقه لحظه شماری کند، آنقدر که حتی حرکتهای عقربههای ساعت کندتر از همیشه به نظرش بیاید و بیاختیار از خودش بپرسد که آیا دوباره سرزمین محبوب خود را خواهد دید؟
علی با بیحوصلگی پشت میز رایانه نشست و مثل همیشه بی هیچ هدفی شروع به وبگردی در سایتهای ژاپنی کرد.
واژههای ژاپنی با آن حروف متقاطع که مثل تکههای شکسته یک چینی ظریف بود به سرعت روی صفحه مانیتور ظاهر میشد و از زیر چشمان خسته علی میگذشت. سایتها به طور تصادفی انتخاب میشد و دقایق از پی هم میگذشت و خستگی آرام آرام رخ مینمود.
علی با خود فکر کرد که دیگر برای امشب بس است، اما وقتی چشمش به جمله سایتی که تازه باز کرده بود افتاد احساس کرد که این جمله با بقیه فرق دارد روی صفحه مانیتور به زبان ژاپنی این جمله دیده میشد:«به دیدار یکدیگر بروید تا همدیگر را دوست داشته باشید، دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید».
علی احساس کرد که این جملات که پیش روی او بر صفحه مانیتور نقش بسته است با روح و ذهن او آشناست. پس با کنجکاوی بیشتری در جستجوی شناخت صاحب سخن برآمد و ناگاه احساس کرد گویی قلبش برای لحظهای از تپش ایستاده است.
چشمهای علی روی نام امام رضا (ع) خیره مانده بود که با حروف ژاپنی روی صفحه مانیتور میدرخشید و او که مبهوت این اتفاق غیر منتظره شده بود حالا دیگر کاملاً کنجکاو شده بود تا بداند این سایت به چه کسی تعلق دارد، به همین خاطر با دستش که آشکارا میلرزید «موس» را به حرکت در آورد و شروع کرد به مرور سایت، سایتی که سرشار از نام امام رضا بود و هر لحظه بر حیرت علی بیشتر و بیشتر میافزود.
#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
#عنایت_امام_رضا_ع
ماجرایی خواندنی از عنایت امام رضا(ع) به مرد ژاپنی
علی پنجره را باز کرد و به آسمان که مانند قیر سیاه بود چشم دوخت. همه جا را تاریکی و سکوت فرا گرفته بود و او با خود میاندیشید که هرگز آسمان را اینقدر سیاه ندیده است.
با آنکه تازه اوایل پاییز بود اما احساس کرد هوا سرمای آزار دهندهای دارد و ایستادن در این فضا او را دلتنگتر میکند و بدتر از آن اینکه اگر سرما بخورد، دردسرهایش چند برابر میشود، خصوصاً در این شهر غریب که هیچ خویش و آشنایی نداشت تا از او پرستاری و مراقبت کند.
* سایتی سرشار از نام امام رضا(ع) در کشور ژاپن
پنجره را که بست به فکرش رسید که یک فنجان قهوه برای خودش بریزد و حالا که بیخوابی به سرش زده و حوصله هیچ کاری را ندارد، خودش را با گشت زدن در دنیای اینترنت سرگرم کند. این کار لااقل این حسن را داشت که تا حدودی تنهایی او را پر میکرد و برای تقویت زبانش هم بد نبود.
علی یک سال پیش برای ادامه تحصیل به ژاپن آمده بود و پس از اقامتی کوتاه در «توکیو» به شهر «سایتاما» آمده بود تا در کنار کار در یک شرکت بتواند در رشته تخصصی مورد علاقهاش درس بخواند.
در آغاز آنچنان همه چیز برایش تازگی داشت که فکر نمیکرد روزی فرا برسد که هزار بار احساس غربت کند و حسرت بازگشت هر دقیقه لحظه شماری کند، آنقدر که حتی حرکتهای عقربههای ساعت کندتر از همیشه به نظرش بیاید و بیاختیار از خودش بپرسد که آیا دوباره سرزمین محبوب خود را خواهد دید؟
علی با بیحوصلگی پشت میز رایانه نشست و مثل همیشه بی هیچ هدفی شروع به وبگردی در سایتهای ژاپنی کرد.
واژههای ژاپنی با آن حروف متقاطع که مثل تکههای شکسته یک چینی ظریف بود به سرعت روی صفحه مانیتور ظاهر میشد و از زیر چشمان خسته علی میگذشت. سایتها به طور تصادفی انتخاب میشد و دقایق از پی هم میگذشت و خستگی آرام آرام رخ مینمود.
علی با خود فکر کرد که دیگر برای امشب بس است، اما وقتی چشمش به جمله سایتی که تازه باز کرده بود افتاد احساس کرد که این جمله با بقیه فرق دارد روی صفحه مانیتور به زبان ژاپنی این جمله دیده میشد:«به دیدار یکدیگر بروید تا همدیگر را دوست داشته باشید، دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید».
علی احساس کرد که این جملات که پیش روی او بر صفحه مانیتور نقش بسته است با روح و ذهن او آشناست. پس با کنجکاوی بیشتری در جستجوی شناخت صاحب سخن برآمد و ناگاه احساس کرد گویی قلبش برای لحظهای از تپش ایستاده است.
چشمهای علی روی نام امام رضا (ع) خیره مانده بود که با حروف ژاپنی روی صفحه مانیتور میدرخشید و او که مبهوت این اتفاق غیر منتظره شده بود حالا دیگر کاملاً کنجکاو شده بود تا بداند این سایت به چه کسی تعلق دارد، به همین خاطر با دستش که آشکارا میلرزید «موس» را به حرکت در آورد و شروع کرد به مرور سایت، سایتی که سرشار از نام امام رضا بود و هر لحظه بر حیرت علی بیشتر و بیشتر میافزود.
#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
#عنایت_امام_رضا_ع
۸۸۷
۰۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.