۴۸
مطلب
۲۶
دنبال کننده
۵
دنبال شونده
میشد منو اون کنار هم باشیم
میگفت اگه یه روز جدا بشیم از هم
اسم پسرمو مهراب میذارم
به خدا و دین و مذهب به اسم خودت قسم
میشد اره اما نذاشتن که بشه
میشد اونم بگه به من عشقم
همه چی کشیدم حسرت دوری
ولی الان فقط دارم خماری میکشیدم
منو اینجوری نبین یه روز دستو بالم وا بود
خیلی کسا تو شهر تابع من بودن
قدرت بازوهام اهنو خم میکرد
چاکر آدما شاکر معبودم
این چیزی که توش افتادم درد بی درمونه
میخواستم که حقم بشه اعدام
میگفتن به قدری توی صدات بغضه
که اسمتو میخوایم بذاریم مخدر صدا
زخمی تر از همیشه بود قلبم
گفتم