شبیه جمعه ایکه میرود ،اما سایه می اندازد روی تمام روزهای هفت...

هشت سالم بود روز تولدم...مامان از صبح با کلی شوق و‌اشتیاق وا...

و چندسال بعد من...درچشمان مردی که شب چشمانش هیچ شباهتی به طل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط