تو از قلبِ پریشانی آمدیتا تسکین دهی تب و دردم راو من درختی ب...

چشم های تو چنان عمیق اندکه لحظه ی نوشیدن به سوی شان خم شدم ه...

‌زندگیِ من از روزی آغاز شدڪه تو را دیدمو بازوانت، راهِ دهشت‌...

‌چشمان‌ تو چنان‌ ژرف‌ است‌ که‌ چون‌ خم‌ می شوم‌ از آن‌ بنوشم...

‍ ‍ زندگی من از روزی آغاز شدکه تو را دیدمو بازوانتراه وحشتنا...

زندگیِ من از روزی آغاز شدکه تو را دیدمو بازوانت، راهِ دهشتنا...

زندگیِ من از روزی آغاز شدکه تو را دیدمو بازوانت، راهِ دهشتنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط