سناریو
وقتی همزمان عاشقت میشن
پارت6
رفتین نشستین داخل کافه واعضا هرکدوم یه چی سفارش دادن وتو وافل وهات چاکلت سفارش دادی و منتظر بودید تا سفارشا آماده شه
نامجون: از کی اومدی کره؟
ا. ت،: از13سالگی
شوگا : پس یجورایی باخانواده ات مهاجرت کردی
ا. ت: راستش خانواده ام 15سالگی من برگشتن ایران ومن اینجا موندم
شوگا: پس الان تنهایی زندگی میکنی
ا. ت: آره
جونگ کوک : تنهایی سخته ؟
ا. ت : نه راستش عالیه، تا هروقت میخوام میخوابی یا شام و نهار هرچی میخوای میخوری
جین : اگه مهاجرات خانواده ات نبود باز میومدی کره یا دوست داشتی بیای؟
ا. ت: راستش نه دوست داشتم برم روسیه یا لندن
شوگا: الا مثل فکر اینکه از کره بری به این کشورها داری تو سرت؟
ا. ت : آره
نامجون : فعلا که نمی تونی بری
ا. ت : چرا؟
نامجون : باید 2سال بشینی انگلیسی یاد بگیری و روسی
ا. ت : من روسی و انگلیسی بلدم
جیمین : چقدر با استعدادی فارسی و انگلیسی و کره ای و روسی.....
ا. ت : فرانسوی و اسپانیایی و آلمانی هم بلدم
جونگ کوک : حالا ما انگلیسی بزور یاد میگیرم
نامجون یه نگاهی به جونگ کوک کرد
جونگ کوک: به جز نامجون
نامجون تو ذهنش : وای این دختر تایپه منه
پیشخدمت: بفرمایید؟
ا. ت : بلخره آوردند
تهیونگ : حالا اینا ول کن،حیوان خانگی نداری؟
ا. ت : نه ولی تو ایران با خانواده ام بود م یه گربه داشتم
ولی بابام نزاشت پیشم بمونه داشت میرفت گربه باخودش برد ایران
بابام خیلی گربه هارو دوست داره
تهیونگ : آها
ا. ت : دیگه سوال بسه شروع کنیم به خوردن
جونگ کوک تو ذهنش : شکمو
( آخری وافل بود با خودم گفتم اینا الان نمی زارن حساب کنم بهتر یواشکی برم حساب کنم )
ا. ت پاشد
تهیونگ کجا داری میری
ا. ت : فکر کنم شیرینی هات چاکلت دلمو زد برم آب بگیرم
تهیونگ : آها باشه
رفتم آب گرفتم حساب کردم اومدم نشستم و وافل خوردم پاشیدم که بریم
نامجون : صبرکنید من الان برم حساب کنم و بیام
ا. ت: نمی خواد
نامجون : چرا؟
ا. ت؛: حساب کردم
نامجون : این چه کاره مسخره یه
ا. ت: دیگه من ایرانیم ، بایه ایرانی میاد همینه 🤡
جین : حالا اگه با دوتا ایرانی بیایم چی میشه🤣
شوگا : باز این شروع کرد
ا. ت : چاقو کشی میشه وقهر میکنن و یاد شون میاد که میتونن هرکی میتونه برای خودشو حساب کنه
جیهوپ : وا مگه جنگه؟
ا. ت : تقریبا
از کافه اومدید بیرون
اعضا : دستت درد نکنه
ا. ت: خواهش ، یکم جلوتر موزه هست میخوایم بریم موزه؟
اعضا : بریم
رسیدم موزه که تلفنم زنگ خورد
جونگ کوک : کیه؟
نامجون به جونگ کوک نگاه میکنه
ا. ت : اشکال نداره مامانمه
پارت6
رفتین نشستین داخل کافه واعضا هرکدوم یه چی سفارش دادن وتو وافل وهات چاکلت سفارش دادی و منتظر بودید تا سفارشا آماده شه
نامجون: از کی اومدی کره؟
ا. ت،: از13سالگی
شوگا : پس یجورایی باخانواده ات مهاجرت کردی
ا. ت: راستش خانواده ام 15سالگی من برگشتن ایران ومن اینجا موندم
شوگا: پس الان تنهایی زندگی میکنی
ا. ت: آره
جونگ کوک : تنهایی سخته ؟
ا. ت : نه راستش عالیه، تا هروقت میخوام میخوابی یا شام و نهار هرچی میخوای میخوری
جین : اگه مهاجرات خانواده ات نبود باز میومدی کره یا دوست داشتی بیای؟
ا. ت: راستش نه دوست داشتم برم روسیه یا لندن
شوگا: الا مثل فکر اینکه از کره بری به این کشورها داری تو سرت؟
ا. ت : آره
نامجون : فعلا که نمی تونی بری
ا. ت : چرا؟
نامجون : باید 2سال بشینی انگلیسی یاد بگیری و روسی
ا. ت : من روسی و انگلیسی بلدم
جیمین : چقدر با استعدادی فارسی و انگلیسی و کره ای و روسی.....
ا. ت : فرانسوی و اسپانیایی و آلمانی هم بلدم
جونگ کوک : حالا ما انگلیسی بزور یاد میگیرم
نامجون یه نگاهی به جونگ کوک کرد
جونگ کوک: به جز نامجون
نامجون تو ذهنش : وای این دختر تایپه منه
پیشخدمت: بفرمایید؟
ا. ت : بلخره آوردند
تهیونگ : حالا اینا ول کن،حیوان خانگی نداری؟
ا. ت : نه ولی تو ایران با خانواده ام بود م یه گربه داشتم
ولی بابام نزاشت پیشم بمونه داشت میرفت گربه باخودش برد ایران
بابام خیلی گربه هارو دوست داره
تهیونگ : آها
ا. ت : دیگه سوال بسه شروع کنیم به خوردن
جونگ کوک تو ذهنش : شکمو
( آخری وافل بود با خودم گفتم اینا الان نمی زارن حساب کنم بهتر یواشکی برم حساب کنم )
ا. ت پاشد
تهیونگ کجا داری میری
ا. ت : فکر کنم شیرینی هات چاکلت دلمو زد برم آب بگیرم
تهیونگ : آها باشه
رفتم آب گرفتم حساب کردم اومدم نشستم و وافل خوردم پاشیدم که بریم
نامجون : صبرکنید من الان برم حساب کنم و بیام
ا. ت: نمی خواد
نامجون : چرا؟
ا. ت؛: حساب کردم
نامجون : این چه کاره مسخره یه
ا. ت: دیگه من ایرانیم ، بایه ایرانی میاد همینه 🤡
جین : حالا اگه با دوتا ایرانی بیایم چی میشه🤣
شوگا : باز این شروع کرد
ا. ت : چاقو کشی میشه وقهر میکنن و یاد شون میاد که میتونن هرکی میتونه برای خودشو حساب کنه
جیهوپ : وا مگه جنگه؟
ا. ت : تقریبا
از کافه اومدید بیرون
اعضا : دستت درد نکنه
ا. ت: خواهش ، یکم جلوتر موزه هست میخوایم بریم موزه؟
اعضا : بریم
رسیدم موزه که تلفنم زنگ خورد
جونگ کوک : کیه؟
نامجون به جونگ کوک نگاه میکنه
ا. ت : اشکال نداره مامانمه
۵.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.