پارت ۲۳ Stealing under the pretext of love
سرمو به نشونه باشه تکون دادم که یهو زیر پامو گرفت و بغلم کرد شوکه شدم این دیوونه میخواست چیکار کنه؟ تقلا کردم که بزارتم زمین ولی یهو توی آب گرم فرو رفتم با همون لباسا توی وان گذاشتم دوش آب هم باز بود که پیرهنشو دراورد و با این کارش چشام گرد شد و بی اختیار چشام رو عضله هاش رفت چقدر نگاهش میکردم که گفت=تموم شدم بسه دیگه
نگاش کردم که رد لبخند روی صورتش بود اخم کردم تا این هیزبازیامو جمع و جورش کنم
مایا=تو با اجازه ی کی لخت شدی؟
جانگکوک=لخت نشدم
مایا=پس این چیه؟ برو بیرون
جانگکوک=اولاً که لخت شدن به این نمیگن ثانیاً میخوام حمومت کنم لباسم خیس میشه باید درش میاوردم
مایا=برو بابا مثل اینکه باورت شده
اما جدی جدی به طرف شامپو رفت و موهامو تو دستش گرفت و یکم شامپو روش ریخت و همینطور ماساژ میداد
مایا=بابا مگه من بچه ام؟ خودم حموم میکنم برو بیرون
جانگکوک=تو از خواهرت لیا هم بچه تری یه بار بهش گفتم برو حموم اونم رفت کامل حمومشو کرد و اومد بیرون لباساشم پوشید بدون هیچ غر زدنی... اما تو پدرمو در اوردی
مایا=من که نخواستم خودت سیریشی...آخ موهامو کندی ول کن
جانگکوک=موهات دستمه ها پس انقدر حرف نزن
(خوب موهامو ماساژ داد و زیر دوش شستشون)
جانگکوک=حالا لباساتو دربیار
مایا=چی؟ شوخی میکنی؟ برو بابا من جلوی بی بی در نیاوردم جلوی تو درمیارم؟
جانگکوک=پس بدون نق و نوق خودت دربیار و حموم کن بیرون برات لباس میزارم
مایا=باشه فقط خواهشا برو بیرون
(از جاش بلند شد و رفت ولی وقتی در رو باز کرد بی بی نگران پشت در ایستاده بود و با دیدن اندام نیمه برهنه جانگکوک جیغ کشید)
بی بی=خدا مرگم بده چیکار کردی جانگکوک؟
جانگکوک=هیچی...کاری نکردم خانم (مایا) داره حمومشو میکنه
(بعد از رفتنشون به سختی لباسامو دراوردم و خودمو شستم عجب شامپو هایی داشت چه بوی خوبی میدادن کل حموم بوی شامپو میداد بعد از اینکه درست و حسابی خودمو شستم از وان اومدم بیرون یه حوله آویزون بود که همونو برداشتم و دور خودم پیچیدم فقط از سینه تا یه وجب پایین باسنمو میپوشوند با موهای خیس بیرون اومدم روی تخت لباس گذاشته بودن همه ی لباسا اندازه تنم بود عجب! چطوری سایز منو فهمیدن؟ یه سارافن آبی با یه پیراهن سفید و شلوار سفید گذاشته بود خیلی وقت بود که لباس روشن و رنگی نمی پوشیدم اونم اینقدر دخترونه همیشه یه تیشرت و شلوار مشکی یا خاکستری میپوشیدم در کمد رو باز کردم پر از لباس بود این لباس های رو کِی اوردن که من متوجه نشدم؟ در کمد رو بستم و از اتاق اومدم بیرون و دنبال لیا بودم
مایا=لیا؟...لیا آبجی کجایی؟................
نگاش کردم که رد لبخند روی صورتش بود اخم کردم تا این هیزبازیامو جمع و جورش کنم
مایا=تو با اجازه ی کی لخت شدی؟
جانگکوک=لخت نشدم
مایا=پس این چیه؟ برو بیرون
جانگکوک=اولاً که لخت شدن به این نمیگن ثانیاً میخوام حمومت کنم لباسم خیس میشه باید درش میاوردم
مایا=برو بابا مثل اینکه باورت شده
اما جدی جدی به طرف شامپو رفت و موهامو تو دستش گرفت و یکم شامپو روش ریخت و همینطور ماساژ میداد
مایا=بابا مگه من بچه ام؟ خودم حموم میکنم برو بیرون
جانگکوک=تو از خواهرت لیا هم بچه تری یه بار بهش گفتم برو حموم اونم رفت کامل حمومشو کرد و اومد بیرون لباساشم پوشید بدون هیچ غر زدنی... اما تو پدرمو در اوردی
مایا=من که نخواستم خودت سیریشی...آخ موهامو کندی ول کن
جانگکوک=موهات دستمه ها پس انقدر حرف نزن
(خوب موهامو ماساژ داد و زیر دوش شستشون)
جانگکوک=حالا لباساتو دربیار
مایا=چی؟ شوخی میکنی؟ برو بابا من جلوی بی بی در نیاوردم جلوی تو درمیارم؟
جانگکوک=پس بدون نق و نوق خودت دربیار و حموم کن بیرون برات لباس میزارم
مایا=باشه فقط خواهشا برو بیرون
(از جاش بلند شد و رفت ولی وقتی در رو باز کرد بی بی نگران پشت در ایستاده بود و با دیدن اندام نیمه برهنه جانگکوک جیغ کشید)
بی بی=خدا مرگم بده چیکار کردی جانگکوک؟
جانگکوک=هیچی...کاری نکردم خانم (مایا) داره حمومشو میکنه
(بعد از رفتنشون به سختی لباسامو دراوردم و خودمو شستم عجب شامپو هایی داشت چه بوی خوبی میدادن کل حموم بوی شامپو میداد بعد از اینکه درست و حسابی خودمو شستم از وان اومدم بیرون یه حوله آویزون بود که همونو برداشتم و دور خودم پیچیدم فقط از سینه تا یه وجب پایین باسنمو میپوشوند با موهای خیس بیرون اومدم روی تخت لباس گذاشته بودن همه ی لباسا اندازه تنم بود عجب! چطوری سایز منو فهمیدن؟ یه سارافن آبی با یه پیراهن سفید و شلوار سفید گذاشته بود خیلی وقت بود که لباس روشن و رنگی نمی پوشیدم اونم اینقدر دخترونه همیشه یه تیشرت و شلوار مشکی یا خاکستری میپوشیدم در کمد رو باز کردم پر از لباس بود این لباس های رو کِی اوردن که من متوجه نشدم؟ در کمد رو بستم و از اتاق اومدم بیرون و دنبال لیا بودم
مایا=لیا؟...لیا آبجی کجایی؟................
۲۷.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.