وقتی پیششون خوابت میبره…
چان: داشت با گوشیش ور میرفت که با گذاشتن سرت روی شونش نگاهی به تویی که غرق در خواب بودی انداخت
-خدای من تو یه فرشته ای … امیدوارم هر چه زود تر مال خودم بشی
لینو:تو عضو نهم بودی و تو و لینو برای رقص جدیدتون داشتید تمرین میکردید تا اینکه تو از خستگی همونجا خوابت برد
-ات … اینجا توی این قسمت باید دستتو یه ذره خم کنی
-ات؟میشن…وی؟
لینو پشتش به تو بود اما وقتی به سمت تو برگشت به تویی که وسط زمین خوابت برده بود نگاهی کرد و ناخودآگاه لبخندی روی لبش شکل گرفت اروم به سمتت اومد تو رو براید بغلت کرد و روی مبل توی اتاق تمرین گذاشت
-زیبایی بی حدو مرزی داری ات…. ولی حیف که این زیبایی مال من نیست
چانگبین: توی اتاق آهنگسازی بودین تا روی آهنگ جدیدتون کار کنین …. نیمه شب بود و تو هم دیگه چشات از شدت خستگی باز نمیشدن پس همونجا بدون اینکه خودت هم خبر داشته باشی خوابت برد …. تو حالتی خوابیده بودی که گردنت اذیت میشد چانگبین هم این موضوع رو فهمید و سرتو اروم بلند کرد روی شونه ی خودش گذاشت
-تو چی هستی که هر دفعه میبینمت عاشق تر از قبل میشم
هینوجین:تو و هینوجین توی پرواز به ایتالیا برای کنسرت مشترکتون بودین توی پرواز چند باری که
میخواستی بخوابی که سرت چند باری تو شیشیه هواپیما خورد و از خواب پریدی هیون با دیدن این وضع یه پیشنهادی به سرش زد
-هی ات میخوای سرتو روی شونه ام بذاری این مدلی اذیت میشی…
+اوه اینطوری تو اذیت نمیشی؟
_نه نگران من نباش
همینطور که سرتو روی شونش گذاشتی بعد از چند دقیقه چشمات سنگین شد و خوابت برد هیون هم بعد از اینکه مطمئن شد تو خوابی با صدای آرومی لب زد
-صدات بدنت صورتت همه ی اینا مثل آثار هنری ای میمونی که من توش غرق شدم
-خدای من تو یه فرشته ای … امیدوارم هر چه زود تر مال خودم بشی
لینو:تو عضو نهم بودی و تو و لینو برای رقص جدیدتون داشتید تمرین میکردید تا اینکه تو از خستگی همونجا خوابت برد
-ات … اینجا توی این قسمت باید دستتو یه ذره خم کنی
-ات؟میشن…وی؟
لینو پشتش به تو بود اما وقتی به سمت تو برگشت به تویی که وسط زمین خوابت برده بود نگاهی کرد و ناخودآگاه لبخندی روی لبش شکل گرفت اروم به سمتت اومد تو رو براید بغلت کرد و روی مبل توی اتاق تمرین گذاشت
-زیبایی بی حدو مرزی داری ات…. ولی حیف که این زیبایی مال من نیست
چانگبین: توی اتاق آهنگسازی بودین تا روی آهنگ جدیدتون کار کنین …. نیمه شب بود و تو هم دیگه چشات از شدت خستگی باز نمیشدن پس همونجا بدون اینکه خودت هم خبر داشته باشی خوابت برد …. تو حالتی خوابیده بودی که گردنت اذیت میشد چانگبین هم این موضوع رو فهمید و سرتو اروم بلند کرد روی شونه ی خودش گذاشت
-تو چی هستی که هر دفعه میبینمت عاشق تر از قبل میشم
هینوجین:تو و هینوجین توی پرواز به ایتالیا برای کنسرت مشترکتون بودین توی پرواز چند باری که
میخواستی بخوابی که سرت چند باری تو شیشیه هواپیما خورد و از خواب پریدی هیون با دیدن این وضع یه پیشنهادی به سرش زد
-هی ات میخوای سرتو روی شونه ام بذاری این مدلی اذیت میشی…
+اوه اینطوری تو اذیت نمیشی؟
_نه نگران من نباش
همینطور که سرتو روی شونش گذاشتی بعد از چند دقیقه چشمات سنگین شد و خوابت برد هیون هم بعد از اینکه مطمئن شد تو خوابی با صدای آرومی لب زد
-صدات بدنت صورتت همه ی اینا مثل آثار هنری ای میمونی که من توش غرق شدم
۱۷.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.