قسمتی از وصیت نامه سیاسی ـ الهیزمان: تاریخ نگارش 26 به
قسمتی از وصیت نامه سیاسی ـ الهیزمان: تاریخ نگارش 26 بهمن 1361 / 1 جمادی الاول 1403
تاریخ بازبینی و اصلاح 19 آذر 1366
تاریخ قرائت 15 خرداد 1368
مکان: تهران، جماران
موضوع: وصیتنامۀ سیاسی ـ الهی (پیام جاودانۀ امام خمینی به معاصرین و نسلهای بعد از خویش)
مخاطب: ملت ایران، مسلمانان و مردم جهان و نسلهای آینده
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قالَ رسولُ اللّه ـ صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم: اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللّه ِ و عترتی اهلَ بیتی؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ.[1]
الحمدُللّه و سُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ علی محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذی تجلّی فیه الأَحدیّةُ بِجمیعِ أسمائکَ حتّی المُسْتَأْثَرِ منها الّذی لایَعْلَمُهُ غَیرُک؛ و اللَّعنُ علی ظالِمیهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبیثةِ.[2]
و بعد، اینجانب مناسب می دانم که شمه ای کوتاه و قاصر در باب «ثقلین» تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، که قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه ای که عرفان آن بر تمام دایرۀ وجود، از ملک تا ملکوت اعلی و از آنجا تا لاهوت[3] و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛[4] و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای «ثقل اکبر» و «ثقل کبیر»[5] که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشاره ای گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.
تاریخ بازبینی و اصلاح 19 آذر 1366
تاریخ قرائت 15 خرداد 1368
مکان: تهران، جماران
موضوع: وصیتنامۀ سیاسی ـ الهی (پیام جاودانۀ امام خمینی به معاصرین و نسلهای بعد از خویش)
مخاطب: ملت ایران، مسلمانان و مردم جهان و نسلهای آینده
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قالَ رسولُ اللّه ـ صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم: اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللّه ِ و عترتی اهلَ بیتی؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ.[1]
الحمدُللّه و سُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ علی محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذی تجلّی فیه الأَحدیّةُ بِجمیعِ أسمائکَ حتّی المُسْتَأْثَرِ منها الّذی لایَعْلَمُهُ غَیرُک؛ و اللَّعنُ علی ظالِمیهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبیثةِ.[2]
و بعد، اینجانب مناسب می دانم که شمه ای کوتاه و قاصر در باب «ثقلین» تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، که قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه ای که عرفان آن بر تمام دایرۀ وجود، از ملک تا ملکوت اعلی و از آنجا تا لاهوت[3] و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛[4] و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای «ثقل اکبر» و «ثقل کبیر»[5] که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشاره ای گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.
۶.۸k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲