پارت۲۸😜✌ ک عشقه
از مدرسه تا عشق♥️ پارت ۲۸
از مدرسه تا عشق♥️ پارت ۲۸
بردیا:چی چی داری میگی تو؟ ماهان یه پوز خند زدو دستاشو گذاشت تو جیبش به آسمون نگاه کرد گفت:امروز چه روز قشنگی شده بردیا:چی چی ماهان بیخیال داشت میرفت که بردیا گفت:هوی هوی وایسا:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لاله بگو بگو چی شده؟؟چرا بردیا یه دفعه عاشقت شده؟؟عکس بوسه واقعی بود؟؟؟ ماهان کیه چرا عاشقته اونم از قبل میشناختی؟ اع یه چیزی بگو دیگه من:چی بگم خوب😕 لاله:بگو بردیا تو بالا پشتبون چی گفت بهت؟؟ من:خوب گفت دوست دارم تو رو واسه خود خودم میکنم لاله:🤤🤤🤤واایی
من:لاله لاله چرا اینطوری شدی؟؟؟ لاله:خفه شو۰🤤🤤🤤 من:وااا😳 لاله:ای کاش من جات بودم دختر یه پسر اینطوری عاشقم میشد🤤 من:واقعا دوست داری کسی مثل اون خوک کثیف عاشقت شه؟🤨 لاله:آره اره🤤🤤 من:یعنی خاک😵 لاله:ماهان ماهان بگو چرا عاشقته؟ من:هی اون عاشقم نیس فقط دوستمه داره بهم کمک میکنه من اون دیروز آشنا شدیم چطور تو ی رور عاشقم میشه عاشقم نیس فقط کمکم میکنه از دست بردیا فرار کنم* لاله: ميگما یه دفعه لاله به ساعتش نگاه کرد گفت :وای پاشو کلاس شروع شد من :وای چی لاله:پاشو پاشو دیر شد رفتیم تو کلاس رفتم نشستم تو کلاس یه دفعه چشمم به بردیا افتاد ک دستشو گذاشته زیر شونه اش به من نگاه میکنه یه لبخند میزنه بعد دستشو قلب کرد من:وایی🥴 زود رو مو برگدوندم اونور من: وای هوا چقدر گرمه🥵 یخ دفعه خانوم اومد کلاس پشتشم ماهان بود خانوم با ماهان وایستاد تخته خانوم گفت:فکر کنم یه دانش آموز جدید داریم بردیا گفت:آره یه خر مگس مسخره ماهان میخواست ی چیزی بگه که خانوم گفت:بسه بردیا😡 بردیا:من ک چیزی نگفتم😕 خانوم محمدی رو به ماهان کرد گفت:نمیخوای خودتو معرفی کنی؟ ماهان:اوه چرا آره اومد جلو گفت؛من ماهان نوری هستم منم مثل شما ۱۷ سالمه از آشنایتون خوشبختم دیگه نمیدونم چی بگم* خانوم:خوب برو بشین هر جا دلت خواست ماهان:چشم دو تا دست تو جیب استوار باحال امد سر میز من** من نشسته بودم اونم بغلم وایستاده بود به صورتم نگاه کرد *من:تعجب کردم ،وقتی صورت منو دید یه نگاه به بردیا کرد بردیا داشت از عصبانیت میترکید اما هیچی نمیتونست بگه ماهان نشست بغلم من:این چی بود؟؟ ماهان:چی چی بود؟؟ من:چرا نشستی بغل من؟ این همه جای خالی چرا درست بغل من نشستی؟ ماهان :خوب عشقم کشید دوست دارم بغلت بشینم کنارت یه دفعه بردیا دستشو مشت کرد کوبوند ب میز ** من:گوشتو بیا جلو ماهان**ماهان:چرا؟ من:بیار گوششو آورد جلو آروم تو گوشش گفتم:میدونم با بردیا دشمن شدی میخوای حرصشو در بیاری ولی این زیادی نیس؟ یه دفعه ماهان بلند خندید دستشو گذاشت رو سرم ناز میکرد میگفت:نه نه اصلا نیست ولی منم دارم😁 من:چی میگی!؟ بردیا:یعنی همتا به ماهان چی گفت ک انقدر ماهان خوش حال شده یهو یه نفر اومد تو کلاس گفت: خانوم محمدی آقای مدیر کارتون دارن میشه بیاید دفتر خانوم محمدی:اوه بله پا شد رفتم یه دفعه بردیا کیفشو برداشت اومد نشست بغل من من:وای قلبم😵 چرا اومدی اینجا😵😵 بردیا:منم عشقم کشید دلم میخواد بغلت بشینم بهت نزدیک شم
از مدرسه تا عشق♥️ پارت ۲۸
بردیا:چی چی داری میگی تو؟ ماهان یه پوز خند زدو دستاشو گذاشت تو جیبش به آسمون نگاه کرد گفت:امروز چه روز قشنگی شده بردیا:چی چی ماهان بیخیال داشت میرفت که بردیا گفت:هوی هوی وایسا:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لاله بگو بگو چی شده؟؟چرا بردیا یه دفعه عاشقت شده؟؟عکس بوسه واقعی بود؟؟؟ ماهان کیه چرا عاشقته اونم از قبل میشناختی؟ اع یه چیزی بگو دیگه من:چی بگم خوب😕 لاله:بگو بردیا تو بالا پشتبون چی گفت بهت؟؟ من:خوب گفت دوست دارم تو رو واسه خود خودم میکنم لاله:🤤🤤🤤واایی
من:لاله لاله چرا اینطوری شدی؟؟؟ لاله:خفه شو۰🤤🤤🤤 من:وااا😳 لاله:ای کاش من جات بودم دختر یه پسر اینطوری عاشقم میشد🤤 من:واقعا دوست داری کسی مثل اون خوک کثیف عاشقت شه؟🤨 لاله:آره اره🤤🤤 من:یعنی خاک😵 لاله:ماهان ماهان بگو چرا عاشقته؟ من:هی اون عاشقم نیس فقط دوستمه داره بهم کمک میکنه من اون دیروز آشنا شدیم چطور تو ی رور عاشقم میشه عاشقم نیس فقط کمکم میکنه از دست بردیا فرار کنم* لاله: ميگما یه دفعه لاله به ساعتش نگاه کرد گفت :وای پاشو کلاس شروع شد من :وای چی لاله:پاشو پاشو دیر شد رفتیم تو کلاس رفتم نشستم تو کلاس یه دفعه چشمم به بردیا افتاد ک دستشو گذاشته زیر شونه اش به من نگاه میکنه یه لبخند میزنه بعد دستشو قلب کرد من:وایی🥴 زود رو مو برگدوندم اونور من: وای هوا چقدر گرمه🥵 یخ دفعه خانوم اومد کلاس پشتشم ماهان بود خانوم با ماهان وایستاد تخته خانوم گفت:فکر کنم یه دانش آموز جدید داریم بردیا گفت:آره یه خر مگس مسخره ماهان میخواست ی چیزی بگه که خانوم گفت:بسه بردیا😡 بردیا:من ک چیزی نگفتم😕 خانوم محمدی رو به ماهان کرد گفت:نمیخوای خودتو معرفی کنی؟ ماهان:اوه چرا آره اومد جلو گفت؛من ماهان نوری هستم منم مثل شما ۱۷ سالمه از آشنایتون خوشبختم دیگه نمیدونم چی بگم* خانوم:خوب برو بشین هر جا دلت خواست ماهان:چشم دو تا دست تو جیب استوار باحال امد سر میز من** من نشسته بودم اونم بغلم وایستاده بود به صورتم نگاه کرد *من:تعجب کردم ،وقتی صورت منو دید یه نگاه به بردیا کرد بردیا داشت از عصبانیت میترکید اما هیچی نمیتونست بگه ماهان نشست بغلم من:این چی بود؟؟ ماهان:چی چی بود؟؟ من:چرا نشستی بغل من؟ این همه جای خالی چرا درست بغل من نشستی؟ ماهان :خوب عشقم کشید دوست دارم بغلت بشینم کنارت یه دفعه بردیا دستشو مشت کرد کوبوند ب میز ** من:گوشتو بیا جلو ماهان**ماهان:چرا؟ من:بیار گوششو آورد جلو آروم تو گوشش گفتم:میدونم با بردیا دشمن شدی میخوای حرصشو در بیاری ولی این زیادی نیس؟ یه دفعه ماهان بلند خندید دستشو گذاشت رو سرم ناز میکرد میگفت:نه نه اصلا نیست ولی منم دارم😁 من:چی میگی!؟ بردیا:یعنی همتا به ماهان چی گفت ک انقدر ماهان خوش حال شده یهو یه نفر اومد تو کلاس گفت: خانوم محمدی آقای مدیر کارتون دارن میشه بیاید دفتر خانوم محمدی:اوه بله پا شد رفتم یه دفعه بردیا کیفشو برداشت اومد نشست بغل من من:وای قلبم😵 چرا اومدی اینجا😵😵 بردیا:منم عشقم کشید دلم میخواد بغلت بشینم بهت نزدیک شم
۱۱.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.