فیک magic 🪄
فیک magic 🪄
ویو ا.ت
امروز صبح مثل همیشه دیر از خواب بلند شدم که
م.ا٫ت:ا.ت بلندشو سر کار دیرتر میشه ها پاشو(داد)
بدبخت شدم از بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون رفتم فوری یه لباس و داشتم پوشیدم موهام رو درست کردم و رفتم پایین
ا.ت:سلام مامان صبح بخیر
م.ا٫ت:سلام صبح بخیر بیا بگیر بخور سرکار ضعف نکنی
ا.ت:نه مرسی امروز جلسه است. باییی
من.ا٫ت:بای بای خوشگلم(قلبم اکلیلی شد💖)
فلش بک سر جلسه
همه نشسته بودیم سر جلسه درباره منطقه جدیدی که باید تحقیق می کردیم و اونجا میرفتیم صحبت می کردیم که مدیر لی گفت......
مدیر لی:ا.ت من تورو برای این ماموریت انتخاب میکنم
ا.ت: ببخشید ولی من نمیتونم
مدیر لی:همین که هست پس فردا میری و یک ماه اونجا تحقیق میکنی (کمی داد)
ا.ت:بله چشم
فلش بک خونه
با بی حوصلگی تمام رفتم خونه در خونه را زدم واردش شدم
م.ا٫ت:سلام دخترم
ا.ت:سلام (ناراحت)
م.ا٫ت:وا چته.....بازم ماموریت
ا.ت:اوهوم ایندفعه به ماهه(ناراحت)
م.ا٫ت:اشکال نداره برو وسایلت رو جمع کن
ا.ت:باشه....شام چی داریم
م.ا٫ت:دوکبوکی
ا.ت:اخجوووووووونننن (خوشحال)
رفتم تو اتاق تا وسایلم رو جمع کنم خوب شروع میکنیم
هدفونم، شارژرم ، پاوربانکم،۳تا دفترچه ،۴تا مداد،۴تا خودکار دوتا سنجاق سر توی هر جیب شلوار، هندزفری و....... در چمدونم رو بستم بعد یه لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین
م.ا٫ت: وسایلت رو جمع کردی؟
ا.ت:بله(خوشحال)غذا حاضره؟
م.ا٫ت:بله خوشگل خانم (باخنده)
نشستیم شام خوردیم و بعد خوابیدیم
﴿نکته پدرتون توی تصادف فوت کرده.﴾
صبح با صدای مزخرف گوشی بیدار شدم واااااایییییی این مرتیکه الدنگ ولمون نمیکنه اه (مدیرش رو میگه)
اهم اهم عععهم(صداشو داره صاف میکنه)
{
ا.ت:الو سلام
مدیر لی:سلام ا.ت خواستم بگم ساعت شش باید اونجا باشی پرواز تا اونجا یه ساعته لطفاً ساعت شیش اونجا باش چون جا برات گرفتم پروازتم ساعت4:30 هست
ا.ت:یه سوال ؟
مدیر لی:بپرس!
ا.ت:من تنهام
مدیر لی:بله چون بقیه ماموریت هستند ....آها راستی بلیطم برات گرفتم یک ساعت دیگه میام دم خونتون بهت بدمش
ا.ت:بله مرسی خدانگهدار
مدیر لی: خدانگهدار
}
_________________
بگید ادامه بدم یا نه
ویو ا.ت
امروز صبح مثل همیشه دیر از خواب بلند شدم که
م.ا٫ت:ا.ت بلندشو سر کار دیرتر میشه ها پاشو(داد)
بدبخت شدم از بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون رفتم فوری یه لباس و داشتم پوشیدم موهام رو درست کردم و رفتم پایین
ا.ت:سلام مامان صبح بخیر
م.ا٫ت:سلام صبح بخیر بیا بگیر بخور سرکار ضعف نکنی
ا.ت:نه مرسی امروز جلسه است. باییی
من.ا٫ت:بای بای خوشگلم(قلبم اکلیلی شد💖)
فلش بک سر جلسه
همه نشسته بودیم سر جلسه درباره منطقه جدیدی که باید تحقیق می کردیم و اونجا میرفتیم صحبت می کردیم که مدیر لی گفت......
مدیر لی:ا.ت من تورو برای این ماموریت انتخاب میکنم
ا.ت: ببخشید ولی من نمیتونم
مدیر لی:همین که هست پس فردا میری و یک ماه اونجا تحقیق میکنی (کمی داد)
ا.ت:بله چشم
فلش بک خونه
با بی حوصلگی تمام رفتم خونه در خونه را زدم واردش شدم
م.ا٫ت:سلام دخترم
ا.ت:سلام (ناراحت)
م.ا٫ت:وا چته.....بازم ماموریت
ا.ت:اوهوم ایندفعه به ماهه(ناراحت)
م.ا٫ت:اشکال نداره برو وسایلت رو جمع کن
ا.ت:باشه....شام چی داریم
م.ا٫ت:دوکبوکی
ا.ت:اخجوووووووونننن (خوشحال)
رفتم تو اتاق تا وسایلم رو جمع کنم خوب شروع میکنیم
هدفونم، شارژرم ، پاوربانکم،۳تا دفترچه ،۴تا مداد،۴تا خودکار دوتا سنجاق سر توی هر جیب شلوار، هندزفری و....... در چمدونم رو بستم بعد یه لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین
م.ا٫ت: وسایلت رو جمع کردی؟
ا.ت:بله(خوشحال)غذا حاضره؟
م.ا٫ت:بله خوشگل خانم (باخنده)
نشستیم شام خوردیم و بعد خوابیدیم
﴿نکته پدرتون توی تصادف فوت کرده.﴾
صبح با صدای مزخرف گوشی بیدار شدم واااااایییییی این مرتیکه الدنگ ولمون نمیکنه اه (مدیرش رو میگه)
اهم اهم عععهم(صداشو داره صاف میکنه)
{
ا.ت:الو سلام
مدیر لی:سلام ا.ت خواستم بگم ساعت شش باید اونجا باشی پرواز تا اونجا یه ساعته لطفاً ساعت شیش اونجا باش چون جا برات گرفتم پروازتم ساعت4:30 هست
ا.ت:یه سوال ؟
مدیر لی:بپرس!
ا.ت:من تنهام
مدیر لی:بله چون بقیه ماموریت هستند ....آها راستی بلیطم برات گرفتم یک ساعت دیگه میام دم خونتون بهت بدمش
ا.ت:بله مرسی خدانگهدار
مدیر لی: خدانگهدار
}
_________________
بگید ادامه بدم یا نه
۳.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.