پارت چهاردهم
هانول::..الان صحنه فیلمبرداری توی پارک انجام میشه
ووبین:…اره سو بین یجی پارترنش با هم صحنه فیلمبرداری دارن
هانول :::..خوبه پس من برم به کارام برسم شماها هم موفق باشید
ووبین:..ممنون
(سه ساعتی گذشت اوف خسته شدم از کاروانم اومدم بیرون که جونگ سو رو دیدم داشت اسم منو داد میزد )
جونگ سو :..هااااااااانوووووول
هانول:..اوووووی اینجام
جونگ سو:..کجایی دوساعته دارم دنبالت میگردم
هانول:..کجا باشم توی کاروانم داشتم کارامو انجام میدادم
جونگ سو :..تو چه عشقی داری با این کار کردنت
صحنه فیلمبرداری تموم شد منم فکر کردم همونجایی ندیدمت
هانول:..من اونجا چیکار دارم اخه……راستی چی میخاستی بگی که داشتی اسمممومثل گاو صدا میزدی
جونگ سو:..هان چیزه سو بین فتوشاپ داره تو هم باید بری
هانول:..من چرا
جونگ سو:،،اوفف هانول باید بری چند تا مقاله واسش بنویس
هانول:..باش تو کجا میری
جونگ سو :..منم میرم کمپانی
هانول :…باش مراقب خودت باش
(سو بین خودشو انداخته بود رو صندلی داشت ژست میگرفت یه کت و شلوار مشکی پوشیده بود
تیشرت که هم نداشت )
ریوجین:..وای این پسره چقدر اندامش قشنگه
دختره:..اوهوم دیگه خیلی جذابه و هاته
(نفسمو بیرون انداختم )
رییس:..هانول موهای سو بین رو مرتب کن
هانول:..چی
رییس :..زود دیگه
هانول :..باش
(رفتم پیشش خم شدم موهاشو از صورتش یه خورده بردم بالا میخواستم برگردم سرجام موهام گیر کرد به ساعتش از پشت افتادم بغلش نفسم بند اومد کاش زمین دهنشو باز میکرد میرفتم توش سریع بلند شدم )
رییس :..چی شد
(میخواستم جواب بدم که سو بین گفت)
سو بین :..چیزی نیس موهاش به ساعتم گیر کرد
هانول:..هان درسته
(تموم شد منم میخواستم برم که گوشیم زنگ خورد
جونگ سو بود )
هانول:..چیه
جونگ سو:..اوو یواش مثل آدم جواب بده
هانول:..جونگ سو ببین من اعصابم خودش خرابه بگو چی میخاهی
جونگ سو:..هیچی گفتم شام بریم بیرون
هانول::.اصلا حال ندارم
جونگ سو :..هانول بیا دوکبوکی برات سفارش میدم غذای مورد علاقه ات
(حرف از دوکبوکی شد دهنم آب شد)
هانول:..باشع
(رسیدم ها رستوران زیر زمین بود دیگه منو کجا اوردی در و باز کردم یه رستوران نه کوچک بود نه بزرگ چند تا میز و صندلی هم داشت فضاش هم دارک بود که جونگ سو یه جا نشسته بودرفتم پیشش)
هانول:..چه جای خوبیه خوشم اومد
جونگ سو:..میدونم اما چند تا مهمون دیگه میاد
هانول :..کی میاد
جونگ سو:..اکیپ همکارامون
هانول:..تو دعوتش کردی
جونگ سو:..اره
(که ریوجین و چند تا دختره هم اومدن یه نگاهی به جونگ سو انداختم که یه لبخندی بهم زد که سرشو نزدیک کرد)
جونگ سو:..میدونم داری به چی فکر میکنی ولی باور کن ما همکاریم
هانول:..من تو رو خوب میشناسم حواسم بهت است
(دخترا نشستن چند تا نوشیدنی سفارش دادن منم داشتم غذامو میخوردم که چشمم خورد به در چی اینا اینجا چیکار میکنن سو بین و چند تا دوستاش بودن مدیر برنامش و همون دختره که پارتنرش بود اونم بود زود سرمو اونوری کردم که دیر شد )
رییس :..هی شماها هم اینجایید
جونگ سو:.هی رییس خوش اومدید
رییس:..اینا رو آوردم اینجا واقعا جای خوبی و راحته بخاطر همین میخواستم این دوتا احساس راحتی کنن
جونگ سو:..هان اینجا هم خوبه ریوجین معرفی کرد بهم خو رییس بشینید اینجا
رییس:..باشه اما همتون مهمون من هستید
(همه نشستن مثل خر داشتن نوشیدنی میخوردن)
رییس :..هانول تو چرا نمیخوری لیوانتو اصلا دست نزدی
هانول:..الکل واسه معدم خوب نیست
رییس:..چی واقعا حیفه
یجی:..واقعا تو رفتی دکتر چیزی گفته
هانول:..بله گفتن درمانی نداره
یجی :..امیدوارم خوب شی
هانول:..ممنون
(همه خوردنو یکی بیهوش شد اون یکیم هم داشت میرقصید جونگ سو هم داشت هی چرت و پرت میگفت یه نگاه به سوبین انداختم معلوم بود زیادی نخورده بود بلند شدم جونگ سو دستشو گرفتم خداحافظی کردم با یه بدبختی رسیدم خونه )
ووبین:…اره سو بین یجی پارترنش با هم صحنه فیلمبرداری دارن
هانول :::..خوبه پس من برم به کارام برسم شماها هم موفق باشید
ووبین:..ممنون
(سه ساعتی گذشت اوف خسته شدم از کاروانم اومدم بیرون که جونگ سو رو دیدم داشت اسم منو داد میزد )
جونگ سو :..هااااااااانوووووول
هانول:..اوووووی اینجام
جونگ سو:..کجایی دوساعته دارم دنبالت میگردم
هانول:..کجا باشم توی کاروانم داشتم کارامو انجام میدادم
جونگ سو :..تو چه عشقی داری با این کار کردنت
صحنه فیلمبرداری تموم شد منم فکر کردم همونجایی ندیدمت
هانول:..من اونجا چیکار دارم اخه……راستی چی میخاستی بگی که داشتی اسمممومثل گاو صدا میزدی
جونگ سو:..هان چیزه سو بین فتوشاپ داره تو هم باید بری
هانول:..من چرا
جونگ سو:،،اوفف هانول باید بری چند تا مقاله واسش بنویس
هانول:..باش تو کجا میری
جونگ سو :..منم میرم کمپانی
هانول :…باش مراقب خودت باش
(سو بین خودشو انداخته بود رو صندلی داشت ژست میگرفت یه کت و شلوار مشکی پوشیده بود
تیشرت که هم نداشت )
ریوجین:..وای این پسره چقدر اندامش قشنگه
دختره:..اوهوم دیگه خیلی جذابه و هاته
(نفسمو بیرون انداختم )
رییس:..هانول موهای سو بین رو مرتب کن
هانول:..چی
رییس :..زود دیگه
هانول :..باش
(رفتم پیشش خم شدم موهاشو از صورتش یه خورده بردم بالا میخواستم برگردم سرجام موهام گیر کرد به ساعتش از پشت افتادم بغلش نفسم بند اومد کاش زمین دهنشو باز میکرد میرفتم توش سریع بلند شدم )
رییس :..چی شد
(میخواستم جواب بدم که سو بین گفت)
سو بین :..چیزی نیس موهاش به ساعتم گیر کرد
هانول:..هان درسته
(تموم شد منم میخواستم برم که گوشیم زنگ خورد
جونگ سو بود )
هانول:..چیه
جونگ سو:..اوو یواش مثل آدم جواب بده
هانول:..جونگ سو ببین من اعصابم خودش خرابه بگو چی میخاهی
جونگ سو:..هیچی گفتم شام بریم بیرون
هانول::.اصلا حال ندارم
جونگ سو :..هانول بیا دوکبوکی برات سفارش میدم غذای مورد علاقه ات
(حرف از دوکبوکی شد دهنم آب شد)
هانول:..باشع
(رسیدم ها رستوران زیر زمین بود دیگه منو کجا اوردی در و باز کردم یه رستوران نه کوچک بود نه بزرگ چند تا میز و صندلی هم داشت فضاش هم دارک بود که جونگ سو یه جا نشسته بودرفتم پیشش)
هانول:..چه جای خوبیه خوشم اومد
جونگ سو:..میدونم اما چند تا مهمون دیگه میاد
هانول :..کی میاد
جونگ سو:..اکیپ همکارامون
هانول:..تو دعوتش کردی
جونگ سو:..اره
(که ریوجین و چند تا دختره هم اومدن یه نگاهی به جونگ سو انداختم که یه لبخندی بهم زد که سرشو نزدیک کرد)
جونگ سو:..میدونم داری به چی فکر میکنی ولی باور کن ما همکاریم
هانول:..من تو رو خوب میشناسم حواسم بهت است
(دخترا نشستن چند تا نوشیدنی سفارش دادن منم داشتم غذامو میخوردم که چشمم خورد به در چی اینا اینجا چیکار میکنن سو بین و چند تا دوستاش بودن مدیر برنامش و همون دختره که پارتنرش بود اونم بود زود سرمو اونوری کردم که دیر شد )
رییس :..هی شماها هم اینجایید
جونگ سو:.هی رییس خوش اومدید
رییس:..اینا رو آوردم اینجا واقعا جای خوبی و راحته بخاطر همین میخواستم این دوتا احساس راحتی کنن
جونگ سو:..هان اینجا هم خوبه ریوجین معرفی کرد بهم خو رییس بشینید اینجا
رییس:..باشه اما همتون مهمون من هستید
(همه نشستن مثل خر داشتن نوشیدنی میخوردن)
رییس :..هانول تو چرا نمیخوری لیوانتو اصلا دست نزدی
هانول:..الکل واسه معدم خوب نیست
رییس:..چی واقعا حیفه
یجی:..واقعا تو رفتی دکتر چیزی گفته
هانول:..بله گفتن درمانی نداره
یجی :..امیدوارم خوب شی
هانول:..ممنون
(همه خوردنو یکی بیهوش شد اون یکیم هم داشت میرقصید جونگ سو هم داشت هی چرت و پرت میگفت یه نگاه به سوبین انداختم معلوم بود زیادی نخورده بود بلند شدم جونگ سو دستشو گرفتم خداحافظی کردم با یه بدبختی رسیدم خونه )
۶۷۵
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.