حاضرم جان بدهم تا که تو درمان بشوی
حاضرم جان بدهم تا که تو درمان بشوی
حال و آشفتگی ام را سر و سامان بشوی
میشوم خاک قدومت که پر از گل بشوم
من زمین میشوم و تا که تو باران بشوی
در دل شعر منی وصف تو شد قافیه ام
می نویسم ز تو تا شهره یاران بشوی
غنچه دل شده پژمرده ز بیداد خزان
کاش از ره برسی فصل بهاران بشوی
خوب دانم که تو ماهی و چو عاشق گردی
خال تک در ورق جمله نگاران بشوی
یا زلیخا بشو یا پاسخ این جمله بده
گر که یوسف بشوم باز تو کنعان بشوی ؟
آسمان دل من صاف و زلال است ای کاش
در سماوات دلم زهره و کیوان بشوی
همچو دری و تو را قدر و بها بسیار است
خالقت خواسته تا لولؤ و مرجان بشوی
خلقتت کرده خدا از سر فرصت تا تو
صاحب طرهء گیسوی پریشان بشوی
آرزویم شده اینکه برسی راحت جان
به دلم همچو گلی ساکن بستان بشوی
حال و آشفتگی ام را سر و سامان بشوی
میشوم خاک قدومت که پر از گل بشوم
من زمین میشوم و تا که تو باران بشوی
در دل شعر منی وصف تو شد قافیه ام
می نویسم ز تو تا شهره یاران بشوی
غنچه دل شده پژمرده ز بیداد خزان
کاش از ره برسی فصل بهاران بشوی
خوب دانم که تو ماهی و چو عاشق گردی
خال تک در ورق جمله نگاران بشوی
یا زلیخا بشو یا پاسخ این جمله بده
گر که یوسف بشوم باز تو کنعان بشوی ؟
آسمان دل من صاف و زلال است ای کاش
در سماوات دلم زهره و کیوان بشوی
همچو دری و تو را قدر و بها بسیار است
خالقت خواسته تا لولؤ و مرجان بشوی
خلقتت کرده خدا از سر فرصت تا تو
صاحب طرهء گیسوی پریشان بشوی
آرزویم شده اینکه برسی راحت جان
به دلم همچو گلی ساکن بستان بشوی
۱.۵k
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.